۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

گفت وگو با سعيد فرج پوري نوازنده و آهنگساز گروه دستان



باربد اعلايي


سعيد فرج پوري تنها عضو گروه دستان است که در ايران زندگي مي کند. اين نوازنده کمانچه را جزء کساني محسوب مي کنند که به دنبال کارکرد و رنگ صوتي متفاوتي از ساز کمانچه در ارکسترهاي موسيقي سنتي بودند که البته انتقادهايي را هم براي آنها به همراه داشت. به بهانه کنسرت پيش روي گروه دستان با همايون شجريان در تالار بزرگ کشور به گفت وگو نشستيم؛ کنسرتي که قرار است در بخش دوم آن ساخته هاي فرج پوري اجرا شود.---- مدتي است ما رنگ جديدي از ساز کمانچه را مي شنويم و اين مساله يي است که به شما، آقاي کامکار، آقاي کلهر و چند نفر ديگر نسبت داده مي شود. اگر ممکن است راجع به ويژگي هاي آن و سرمنشاء اين رنگ و تفاوتش با کمانچه نوازي سنتي توضيح دهيد؛ اينکه اساساً چه مساله يي باعث شد چند نوازنده و آهنگساز به سمت آن حرکت کنند؟


من در مورد اين قضيه تنها در مورد خودم صحبت مي کنم و ممکن است دوستان نظر ديگري داشته باشند، اما هيچ وقت براي اين مورد برنامه يي نداشتيم و بر فرض من نگفتم که قرار است چنين کاري بکنم. در جريان کار عملي به اين نتيجه رسيدم و فکر مي کنم درباره ديگر دوستان هم به همين شکل باشد که در طول کار به قول معروف چنين انگيزه يي برايشان به وجود آمده است. اين نگرش و چيزي که در مورد آن صحبت مي شود و در حال حاضر هم کاملاً جا افتاده مربوط به سال 60 به بعد مي شود. مي توان گفت از همان موقع که ما به کانون چاووش رفتيم و عضو چاووش شديم اين مساله براي ما وجود داشت. در همان زمان که کارگروهي مي کرديم، در گروه شيدا و عارف، زياد به کمانچه توجهي نمي شد و به نوازنده و اين ساز مسووليت چنداني داده نمي شد؛ اينکه مثلاً در نظر بگيرند که کمانچه مي تواند اين قطعه را بزند، يک کار گروهي خوب انجام دهد يا يک سوليست خوب باشد. ما هم عشق زيادي داشتيم تا اين ساز را از حالتي که داشت و نگرشي که نسبت به آن بود و به عنوان يک سازي شناخته مي شد که تنها ناله مي کند، دربياوريم. در رشته هاي ديگر مثل تار، سنتور، سه تار و تنبک از نظر تحرک ساز و بيان آن تنوع بيشتري وجود دارد. يک ساز بايد گوياي همه حالت هاي زندگي انسان باشد و بنابراين يک ساز نمي تواند همه اش ناله کند و بالاخره در جايي بايد شور و حالي هم داشته باشد. در جايي هم ممکن است غم يا لحن عاشقانه داشته باشد. معمولاً روي ساز کمانچه اين حساب ها باز نمي شد و همين شايد براي خود من انگيزه يي بود. حتي آقاي کامکار هم که آن زمان در چاووش بودند چنين انگيزه يي داشتند. ما از اين مساله و از اين نحوه برخورد راضي نبوديم. هرچند آن موقع تجربه الان را هم نداشتيم و از نظر اجرايي به توانايي هاي فعلي مان نرسيده بوديم اما هميشه چنين احساسي وجود داشت و همين باعث شد روي اين مورد بيشتر کار کنيم. در همان موقع در جلساتي که من، آقاي کامکار، آقاي شکارچي و آقاي منتظري داشتيم و با هم ساز مي زديم به اين فکر مي کرديم که اين ساز را به جايي برسانيم که بتواند خودش را نشان دهد و جايگاه خودش را داشته باشد. در کتاب سرگذشت موسيقي خالقي نوشته شده که حسين خان اسماعيل زاده همتاي ميرزا حسين قلي که نوازنده قîدري در تار بوده، کمانچه مي زده است. اما از آن زمان به بعد هر چه جلوتر آمديم کمانچه رو به ضعف رفت و حضور آن کمرنگ تر شد. به نظر من دليلش آمدن ويولن به ايران بود که در اواخر قاجار اتفاق افتاد و به هر ترتيب به دليل شکل ظاهري، تبليغي که پشت آن بود و تجددطلبي و کشش همه به موسيقي غربي جايگزين کمانچه شد. استادان بزرگي مثل استاد ابوالحسن خان صبا، استاد حسين ياحقي و... همه به سمت ويولن کشيده شدند. حسين خان اسماعيل زاده با کمانچه به آنها درس مي داد و آنها آن را با ويولن اجرا مي کردند. اگر استاد صبا کمانچه مي زد مطمئن باشيد که کمانچه ما مشکلاتي را که با آن مواجه بوديم، نداشت. مورد ديگري هم هست که در پيشرفت تاثير دارد و آن بحث رقابت است. موقعي که آقاي بهاري يک تنه کمانچه مي زد شخص ديگري نبود که اين ساز را بزند. ايشان فقط يک رنگ و حس و حال ساز خودش را که بسيار زيبا هم بود، نشان مي داد اما شما اگر به اين فکر کنيد که تعداد استادان در آن زمان بيشتر بود مسلماً به اين نتيجه مي رسيد که به پيشرفت اين ساز کمک زيادي مي شد. آقاي بهاري بيشترين خدمتي که به ساز کمانچه کرد اين بود که آن را از فراموشي نجات داد و در واقع اگر او نبود کسي ديگر کمانچه نمي زد.


- انتقادي که در اين چند سال به ساز کمانچه و اين صداي جديد وارد مي شود اين است که اين ساز ديگر کمانچه نيست و ويولن است. آيا شما هم چنين انتقادي را در مورد اين رنگ صداي جديد قبول داريد؟


بايد داشته هايمان را در 40 سال پيش با داشته هايمان در زمان حاضر مقايسه کنيم. ويولني که آقاي صبا مي زند به نظر من کمانچه است. ايشان با توجه به اينکه شاگرد آقاي حسين خان اسماعيل زاده است، با ويولن کمانچه زده است. بعدها خيلي ها آمدند که ويولن زدند و آن بحث ديگري است اما آقاي صبا تمام قطعاتي که نوشته و کوک هايي که استفاده کرده دقيقاً براي ساز کمانچه است. دوستاني که در مورد کمانچه نظر مي دهند و به خاطر سليقه يا زيبايي شناسي شان چيز ديگري را مي پسندند، نبايد چنين مساله يي را مطرح کنند. آنها مي توانند بگويند ما از اين رنگ صوتي خوش مان نمي آيد اما نبايد اين ساز را به ويولن بچسبانند و بگويند اينکه ويولن است.


- يعني شما معتقديد اين طور نيست؟


دقيقاً. اين اشتباه است که بگوييم اين ويولن است. اگر بياييم ساز حسين خان اسماعيل زاده را با سازي که آقاي بهاري زده است، مقايسه کنيم بايد به خاطر نوع آرشه کشي و تحرک ساز آقاي اسماعيل زاده او را هم ويولنيست بدانيم. اين مشکل به اين دليل پيش مي آيد که ما شناختي از صداي واقعي کمانچه نداريم. اگر شما ساز آقاي بهاري را با ساز آقاي اسماعيل زاده يا باقرخان مقايسه کنيد، خواهيد ديد اصلاً مثل هم نيستند. هم رنگ شان با هم تفاوت دارد و هم صدايشان. اما ما معيار را يک ساز قرار مي دهيم و مي گوييم اگر مثل اين باشد کمانچه است و اگر غير از اين باشد ويولن است. يا حتي گفته مي شود اگر کمانچه را فالش نزنيد و شفاف بزنيد ديگر ويولن است. چنين چيزي به نظر من از پايه غلط است. سازهاي ديگر بايد خيلي خوش صدا و تميز بزنند اما کمانچه اگر فالش نباشد و شفاف باشد و درست زده شود، ويولن محسوب مي شود. به نظرم اين مشکل تاريخي که وجود دارد و دائماً هم در مورد آن نظر داده مي شود به همين پروسه ساز کمانچه و آمدن ويولن به ايران و تداخل اين دو برمي گردد. شايد اگر در کنار آقاي بهاري که من بسيار هم ايشان را قبول دارم، چند نوازنده ديگر هم بودند اين اتفاق پيش نمي آمد. در آن صورت مي شد نظر درست تري داد.

- آيا در تجربه هاي شخصي تان در همان اوايل دهه 60، به سراغ ساز ويولن هم رفتيد و در اين تجربه ها ردپايي از ويولن هم هست؟


اتفاقاً در مطلبي در اين باره نوشتم که عده يي ساز ويولن را مثل پتک بر سر کساني که کمانچه کار مي کنند، مي زنند. هميشه همين طور بوده است، اما الان شرايطي پيش آمده که نسبت به 20 ، 30 سال پيش خيلي بهتر است. در همين شهر تهران اگر بگرديد حداقل 20 نوازنده خوب مي توانيد پيدا کنيد که توانايي لازم را داشته باشند.


اين اقبال به کمانچه دليلش چه بوده و چرا قبلاً اين طور نبود؟


در حال حاضر کلاس هاي من جا ندارند و کلاس هاي شاگردانم هم همين طور. روي اين مساله کار شده و اين مورد که دائماً تکرار مي شود به نظرم خيلي دïگم است. وقتي يکي بتواند زبان دلش را با ساز بيان کند حالا با هر رنگ صوتي، اگر به دل بنشيند و شما خوش تان بيايد و روي مخاطب تاثير بگذارد، مي توان نتيجه گرفت که اين ساز خوب است.-


در کارنامه خود شما دوره يي نبوده که ويولن گوش کنيد يا کار کنيد؟من موسيقي را در 10 سالگي در خدمت زنده ياد حسن کامکار (پدر خانواده کامکارها) با ساز ويولن شروع کردم، اما موقعي که مي خواستم موسيقي ايراني را انتخاب کنم و موسيقي ايراني کار کنم، ديگر ويولن نزدم. کمانچه را دست گرفتم و از 18 سالگي ساز تخصصي ام کمانچه شد. چيزي حدود 10 سال فقط ويولن زدم ولي از وقتي کمانچه دست گرفتم ديگر ويولن نزده ام. اين دو ساز تکنيک شان با هم متفاوت است. به نظر من بهتر اين است که اگر کسي مي خواهد کمانچه را از اول شروع کند اصلاً دست به ويولن نزند. به دليل 10 سالي که من ويولن کار کرده بودم زدن در آغاز خيلي برايم سخت بود. خيلي ها فکر مي کنند کسي که ويولن مي زند، مي تواند کمانچه هم بزند، اما اصلاً چنين چيزي نيست. دست چپ روي کمانچه هم بايد انگشت گذاري کند و هم ساز را بچرخاند اما ما در ويولن چنين چيزي را نداريم و به همين علت خيلي سخت مي توان از ويولن به کمانچه رفت. يک نکته ديگر هم اضافه کنم و آن اينکه موقعي که من و آقاي کامکار کار مي کرديم اصلاً به اين شکل نبود که معلم مشخصي داشته باشيم تا به ما تکنيک ساز درس بدهد. در حال حاضر به هر شاگردي که پيش من مي آيد تمام قلق ها، فوت و فن ها و رموز اين ساز را ياد مي دهم و ديگر لازم نيست تا سال ها خودش بنشيند و تجربه کند، اما در آن موقع اين طور نبود و هيچ کس وجود نداشت که اينها را به ما آموزش بدهد.


- يعني تا مرحله حرفه يي شدن بدون استاد بوديد؟


من ساز کمانچه را خودم دست گرفتم. از سنندج که به تهران آمدم و در کانون چاووش عضو گروه شيدا شدم، موظف بوديم در يکي از دو گروه اين کانون کار کنيم. من در گروه شيدا بودم سرپرست آن آقاي لطفي بود و در آن زمان براي يادگيري و دوره کردن رديف با آقاي لطفي کار مي کرديم. من هم رديف ميرزا عبدالله کار کردم اما معلم مشخصي که تکنيک اين ساز، انگشت گذاري و... را به من آموزش دهد نداشتم و کسي نبود که به ما کمک کند.

- چند وقت پيش صحبتي شد و مقايسه يي انجام شد بين کمانچه نوازان ايراني و آذربايجاني و اين طور نتيجه گرفته شد که آنها خيلي قدرتمندتر و قوي تر هستند. آيا شما هم به اين مساله اعتقاد داريد؟


اين مشکلي که الان در موردش صحبت شد در آذربايجان نبوده و اين طور نيست که به محض اينکه کمانچه از نظر قدرت و سرعت تغيير کند نتيجه بگيرند اين ديگر ويولن است. آنها خوشبختانه اين مشکل را نداشته اند و براي همين سال هاي زيادي است که کمانچه کار مي کنند. بر فرض اگر ما نزديک سه دهه است که روي کمانچه کار مي کنيم آنها حداقل 100 سال است روي اين مساله کار مي کنند. همين طور استادان آنها به دنبال هم آمده اند، به هم وصل شده اند و به سمت جلو حرکت کرده اند. طبيعتاً به نظر من، هم تعداد نوازنده هايشان بيشتر است و هم بيشتر کار کرده اند و زحمت کشيده اند، اما من موافق نيستم که بگوييم آنها جلوترند. اين مسابقه ورزشي نيست که يکي قوي تر باشد و يکي ضعيف تر. علاوه بر اين، نوع موسيقي ما هم با موسيقي آذربايجان فرق مي کند. موسيقي ما خيلي درونگراست و تحرک و حرکتي که در موسيقي آذربايجاني مي بينيد در آن وجود ندارد. هر کدام شان خاصيت و زيبايي هاي خودشان را دارند. با اين حساب موافق نيستم که بگوييم آنها قوي ترند. در ايران هم کارهايي اجرا شده، خيلي خوب است مخصوصاً اينکه ما در اينجا فواصل ربع پرده را داريم و آنها ندارند. اين مساله کار آنها را راحت تر مي کند و به جاي ربع پرده در فواصل سازي شان (کمانچه) نيم پرده مي گيرند. به نظرم آنها در کنسرواتوار و در دانشگاه هايشان بيشتر از ما زحمت کشيده اند و دليلش هم اين است که برخوردي را که ما الان با ساز کمانچه داريم و من مطمئن هستم تا 20 سال ديگر اين هم فراموش مي شود، نداشته اند. در آنجا هم ويولن رفته است اما هيچ کس به آنها نمي گويد کمانچه يي که تو مي زني ويولن است اما در کشور ما قضيه فرق مي کند.-


ارتباط شما با گروه دستان چطور شکل گرفت؟


من از سال 2000 همکاري ام را با گروه دستان شروع کردم. با بچه هاي اين گروه از قبل آشنا بودم. با آقاي متبسم در کانون چاووش و آقاي بهروزي نيا در مرکز حفظ و اشاعه موسيقي رفاقت و همکاري هايي داشته ام. آنها از من دعوت کردند و من هم با توجه به آن رابطه عاطفي و شناختي که از اين گروه و فعاليت هايشان داشتم اين دعوت را قبول کردم و همکاري مان را شروع کرديم. فکر مي کنم اولين کنسرتي هم که برگزار کرديم گروه دستان متشکل بود از آقاي متبسم، آقاي بهروزي نيا، آقاي پژمان حدادي و آقاي بهنام ساماني و من که از آن به بعد اين ترکيب باقي مانده است.


- زمزمه هايي در موسيقي سنتي ما در دهه 50 اوج گرفت که اين موسيقي رخوت زده شده است. خيلي ها بعداً گفتند ريتم اين موسيقي با ريتم زندگي امروز ما سازگار نيست. گروه دستان يکي از گروه هايي است که به شکل عملي به اين مساله توجه مي کند و پرداختن به آن جزء دغدغه هاي اين گروه است. بر فرض در گروه دستان دو نوازنده ساز کوبه يي وجود دارد يا با گروه پرکاشن ها روبه رو مي شويم . مي توان اين مساله را توجه به ريتم در گروه دستان تعبير کرد. خيلي ها اين نظر را داشتند که با توجه به کنسرت هاي خارج از کشور، اين گروه مجبور بود در اين موسيقي تغييراتي ايجاد کند تا مخاطب خارجي بتواند با آن ارتباط برقرار کند. آيا دليل اين توجه به ريتم و حرکت و کنش واقعاً کنسرت هاي خارج از کشور بود يا اينکه اين ايده در ذهن اعضاي گروه پيش از آن هم وجود داشت؟


در کارهايي که با ساز پرکاشن انجام مي دهيم يا کل کارهايي که ساخته مي شود اين طور نيست که از قبل فکري شده باشد تا تحرک کار را بيشتر کنيم. اين تفکر خود ماست و همان بينشي است که بر فرض من بعد از 30 سال نوازندگي به آن رسيده ام. اين برداشت من است و ديگر دوستان هم همين طور هستند. اين طور نيست که اين کار را به خاطر شنونده هايمان در خارج از کشور و کنسرت هاي اروپا يا امريکا انجام داده باشيم.


- آيا به آن رخوت و خواب آلودگي در موسيقي سنتي اعتقاد داريد؟


نه، موافق نيستم. من هميشه گفته ام دوست دارم موقعي که ساز مي زنم حسم مال الان باشد. خود من مي توانم به دليل اينکه همه شيوه ها را آموزش ديده ام و کار کرده ام خيلي سنتي هم بزنم، اما موقعي که مي خواهم روي صحنه بروم يا کاري را بسازم، قصدم اين است که مال الان و حس الانم باشد و دوست ندارم يک کار تکراري براي خود من باشد. منظورم اين نيست که من موسيقي دوره قاجار را مي پسندم و اتفاقاً بعضي وقت ها هم آن را مي شنوم و لذت مي برم. اين همه سفر، ديدن فرهنگ هاي مختلف و تجربه هاي گوناگون براي هر آهنگسازي دستاوردهايي دارد و در ذهن، سليقه و زيبايي شناسي اش تاثير مي گذارد. من فکر مي کنم کاري که در حال حاضر در گروه دستان انجام مي دهيم همان سليقه و فکرمان است. ما خودمان هستيم. از قبل قرار نمي گذاريم که بر فرض در اينجا ريتم و تحرک را زياد کنيم تا فرنگي ها خوش شان بيايد. نه، فقط همين ساز است و حال خودمان. هر کسي هم که آهنگسازي مي کند يا آقاي حدادي و ساماني که پرکاشن کار مي کنند هم اين تفکر را دارند و اين جزء کاراکتر سازشان است.- اصطلاحي وجود دارد و گاهي خود اعضاي گروه دستان هم آن را استفاده مي کنند با اين مضمون که اين موسيقي دستانيزه شده است. دستانيزه شدن چه ويژگي هايي دارد و چه چيزي در آن هست؟اين مورد را ما ديگر به شوخي مي گوييم. هر کدام از ما که در گروه کاري را آهنگسازي کرده از نظرات ديگران هم استفاده مي کند. با توجه به اينکه سليقه هايمان به هم نزديک است و زياد با هم کار کرده ايم و کنسرت داده ايم همديگر را خوب مي شناسيم. دستانيزه شدن از همين جا شروع مي شود. وقتي يک کار در گروه آورده مي شود همه راجع به آن نظر مي دهند و در حقيقت آن کار را پالايش مي کنند. به همين پالايش کار و استفاده کردن از نظرات همديگر ما دستانيزه شدن مي گوييم.- در دهه 60 آقاي عليزاده و آقاي مشکاتيان موسيقي سنتي را به حالت پلي فونيک مي نوشتند که خيلي مورد استقبال آهنگسازان قرار گرفت. در دهه بعد از آن اصطلاحي به کار مي رفت که مي گفتند موسيقي پلي ريتميک است و اين را به عنوان خصلت گروه دستان ذکر مي کردند؛ اينکه گروه دستان به جاي استفاده از ريتم هاي ساده از ريتم هاي پيچيده استفاده مي کند.

آيا خود شما هم اين را به عنوان ويژگي گروه دستان و همان دستانيزه شدن قبول داريد؟


اين هم خود به خود به وجود مي آيد و اين طور نيست که بخواهيم بگوييم از نظر ريتم کار گروه دستان خيلي پيچيده است. اصلاً هيچ طرحي براي آن نداريم و يک کار ساده را هيچ وقت پيچيده اش نمي کنيم. بعضي وقت ها ممکن است سادگي يک کار زيبا باشد، اما گاهي در زماني که با هم کار مي کنيم چيزهايي به آن اضافه مي شود که البته تنها سليقه بچه هاست و قبل از آن پيش بيني نشده است.-

چه شد که از اعضاي گروه دستان تنها شما در ايران ماندگار شديد؟

چرا مثل ديگر اعضا ميلي براي رفتن از ايران نداشتيد؟


و ديگر اينکه آيا اين فاصله بين اعضا که هر کدامشان در جايي زندگي مي کنند خللي در کارگروهي شما وارد نمي کند؟ماندن و نماندن در اينجا قابل پيش بيني نيست. تا الان من در اينجا زندگي کرده ام و دوست داشته ام اما اتفاقي که ممکن است دو سال يا پنچ سال ديگر بيفتد را ديگر نمي توان پيش بيني کرد. خيلي وقت ها اين آمدن و رفتن دست خود آدم نيست. گاهي شرايطي پيش مي آيد که مجبور به رفتن هستيد. دور بودن اعضاي گروه هم شايد بيشتر براي گروه مفيد بوده تا اينکه به ضرر آن باشد. ما در هر جايي که هستيم در هنگام تنهايي کارهاي ديگري را هم انجام مي دهيم. خود من تدريس مي کنم و با گروه هاي ديگري غيراز دستان هم کار مي کنم. دوستان ديگر هم در هر جايي که هستند تجربه هاي خودشان را دارند و با موزيسين هاي همان کشورها کار مي کنند. وقتي به هم مي رسيم کوله بار تجربه يي که هر کس دارد براي گروه مفيدتر است. وقتي با هم طرحي مي زنيم تجربه هاي مختلف در کار ايجاد شده و اضافه مي شود و خود اين مورد نکته مثبتي است. در اين دور بودن از هم، من تا الان هيچ مشکلي نديدم. ما زياد سفر مي رويم، با هم هستيم و کار مي کنيم. در پروژه هايي که داريم و کنسرت هايمان کار بعدي را هم طرح مي زنيم و اين مورد که گفتيد تا الان مشکلي ايجاد نکرده است.- گروه دستان کارهاي سازي تنها هم منتشر کرده و اگر اشتباه نکنم سال 83 بود که گفته شد اين گروه روي موسيقي سازي تاکيد زيادي دارد. اما به نظر مي آيد کم کم اين مساله از برنامه گروه دستان خارج شده و استفاده از کلام و صداي انسان يکي از ايده هاي ثابت کارهاي اين گروه شده است.شايد کارهاي بي کلام مان کمتر منتشر شده باشد. چندي پيشروي کاري از آقاي بهروزي نيا کار کرديم که بدون کلام هم هست، حتي کنسرت هم داديم، اما هنوز منتشر نشده است. اگر در کارهايي که با ارکستر سمفونيک هم داشتيم يا کاري که با آقاي درويشي انجام داديم هم امکاني فراهم شود که آنها را منتشر کنيم خواهيد ديد آنها هم سازي بوده اند. فکر مي کنم اين موردي که اشاره کرديد در برنامه گروه دستان هست اما تاکنون منتشر نشده است. شايد کارهاي ما در سال گذشته بيشتر با کلام همراه بود اما به اين فکر هم هستيم که کارهايي که گفته شد را منتشر کنيم و کار در اين شيوه همچنان در برنامه کاري گروه هست.- گروه دستان با خواننده هاي مختلفي از جمله آقاي شهرام ناظري، آقاي تعريف يا سالار عقيلي و... کار کرده است. يعني مدام اين خواننده ها عوض مي شوند. از سوي ديگر گروه دستان از آن گروه هايي است که روي خواننده سالاري تاکيد دارد. آيا اين تعويض ها به خاطر گريز از خواننده سالاري است که در موسيقي ايران ديگر حالت طبيعي پيدا کرده است و حتي خواننده تا آنجا پيش مي رود که روي قطعات نظر مي دهد...اينکه اشاره کرديد خواننده درباره قطعات نظر مي دهد به نظرم بايد اين حالت وجود داشته باشد. ما يک کاري را با هم انجام مي دهيم و با هم مي سازيم و وقتي هم به يک خواننده آن را پيشنهاد مي دهيم او هم بايد با آن ارتباط برقرار کند و آن را دوست داشته باشد. يک خواننده خوب به عنوان عضو يک گروه و يک سوليست بايد از کاري که مي خواند خوشش بيايد،اما فکر نمي کنم اين تعويض ها را تنها به خاطر اينکه مشکل خواننده سالاري پيش نيايد انجام داده باشيم. ما اين طور فکر نمي کنيم. ما مي خواهيم تجربه هاي جديدتري هم با اکثر خواننده ها داشته باشيم و تنوع در کارمان به وجود بيايد. اگر قرار باشد هميشه با يک خواننده کار کنيم هم براي ما و هم براي طرفداران گروه دستان خسته کننده خواهد شد. ما در گروه دستان تصميم داريم اگر دائماً از کلام استفاده مي کنيم لااقل رنگ ها را عوض کنيم تا تجربه هاي تازه تر اتفاق بيفتد. اين تجربه کار با خواننده هاي مختلف روي کار گروه دستان هم خيلي تاثير گذاشت. خواننده هايي که با آنها کار کرده ايم همه خوب بوده اند و هر کدام شان يک ظرافت، زيبايي شناسي و سليقه را با خود به گروه آورده اند. ما در گروه دستان مشکلي درباره مساله خواننده سالاري و بر فرض تعيين اينکه چه کار بايد کرد، نداشته ايم و همه کارها تجربه هاي خوبي بوده است که بهترين نمونه هاي آنها هم کارهايي است که منتشر و با استقبال روبه رو شده است. اصولاً واژه خواننده سالاري به فرهنگ موسيقايي مردم باز مي گردد. ساختار ذهني و فرهنگي مردم ما در حوزه موسيقي بيش از هر چيز کلام و خواننده را مي بيند. اين واژه نه به خوانندگان ارتباطي دارد و نه به آهنگسازان بلکه نتيجه فرهنگ موسيقي مردم است. مردم که مي گويم هم شامل روزنامه نگاران مي شود، هم روشنفکران و هم مخاطب عادي. اين مساله براي همه به نوعي وجود دارد. البته اين توجه به کلام در موسيقي غرب هم وجود دارد اما با شدت کمتري. فکر مي کنم در جاهايي مي توانيم فرهنگ موسيقايي خود را تربيت کنيم. تبليغ رسانه ها هم بي شک تاثيرگذار خواهد بود.- آيا براي کنسرت پيش رو پيش بيني چنين استقبالي را مي کرديد؟بله،حدس مي زدم. يکي به اين دليل بود که گروه دستان بالاخره طرفداران خودش را دارد و بعد از اين همه مدت که کار کرده جا افتاده و شخصيت مستقل و رنگ خودش را دارد. از طرف ديگر با همايون شجريان کار مي کنيم که خواننده قدرتمندي است، خودش موزيسين است و کارش خيلي خوب است.- گفته مي شد حضور همايون شجريان در گروه دستان به اين دليل بوده که مي توانست استقبال از کار اين گروه را تضمين کند و با توجه به اينکه شما بيشتر در خارج از کشور فعال هستيد انتخاب همايون شجريان به اين علت بوده که نام او مي تواند مخاطب قابل توجهي را براي خودش به همراه داشته باشد.من اين طور فکر نمي کنم. تقريباً 25 سال است که با خود استاد محمدرضا شجريان کار مي کنم و با همايون هم از سن 16 سالگي او، در گروه آوا که نوازنده تنبک بود، همکاري داشتم. به اين دليل نبود که چون اسم او مي توانست استقبال بيشتري به همراه داشته باشد اين کنسرت را برگزار کنيم. من و آقاي متبسم يکسري کار ساخته بوديم و به ايشان پيشنهاد کرديم و او هم موافقت کرد و همکاري ما شروع شد. اصولاً براي اين موارد نمي شود از قبل برنامه ريزي کرد. ما مي توانستيم بر فرض 5 سال پيش هم چنين کنسرتي برگزار کنيم اما الان موقع آن شده و در اين شرايط کارهايي ساخته شده و به ايشان پيشنهاد داده ايم و او هم گفته دوست دارد همکاري داشته باشد.- مساله ديگري که در موسيقي سنتي ما وجود دارد اين است که اين روزها از گروه بزرگ استقبال نمي شود. آقاي شجريان امسال بعد از مدت ها با گروه شهناز در قالب يک گروه بزرگ به صحنه رفتند اما بيشتر در اين سال ها گروه هاي چهار يا پنج نفري را مي بينيم. آقاي شجريان زماني اين ايده را مطرح کردند که ارکسترهاي بزرگ ما در مقابل ارکسترهاي بزرگ در خارج از کشور نمي تواند عرض اندام کند و تنها بداهه نوازي و ساز و آواز است که براي مخاطب آنجا جالب است و به همين دليل ارکستر کوچک هم جوابگوي اين برنامه ها است. از طرفي هم بسياري عقيده دارند موسيقي ايراني با ارکستر بزرگ سازگار نيست...اگر از نظر سنتي بخواهيم اين مساله را بررسي کنيم در موسيقي قديم ايران اين ديدگاه درست است و موسيقي قديم ايران موسيقي تک نوازي است و سازهاي ما هم طبق همان انتخاب مي شود. اين مورد براي غربي ها که در کارهاي ارکستري تجربه هاي زيادي دارند جذاب تر است و از سازهاي سوليستي و تکنوازي خوب بيشتر استقبال مي شود. اين مساله که چرا از ارکستر بزرگ هم استفاده نمي شود هيچ منافاتي با اين ايده ندارد. اين ديگر بستگي به آهنگسازي دارد که کار را ساخته است و گاهي ممکن است کاري با يک ارکستر بزرگ 15 يا 16 نفره کار بهتري شود. جداي از اين مساله، اگر يک آهنگساز کاري هم براي ارکستر بزرگ بسازد امکان مالي براي اجراي آن به شکل مستقل در خارج از کشور وجود ندارد، مگر اينکه يک وزارتخانه يا موسسه فرهنگي از اين مساله حمايت کند. اما در خود ايران و اشاره يي که به کنسرت آقاي شجريان داشتيد اين انتخاب ديگر به کار آهنگساز بستگي دارد. در داخل ايران اين امکان هست که با يک ارکستر بزرگ کاري را اجرا کنيد. اما در گروه دستان عمدتاً کارهايي که ساخته مي شود براي ترکيب پنج نفره گروه است و اگر قرار باشد کاري را بسازيم که به نوازنده هاي بيشتري احتياج داشته باشد در ايران قابل اجرا خواهد بود. در کار قبلي گروه «به نام گل سرخ» که هنوز منتشر نشده يک سيتارنواز هندي و دو نوازنده سنتور (آقاي سرايي) و قيچک (آقاي آبايي) با ما کار کردند.- به نظر مي رسد در تجربيات گروه دستان از اين به بعد بايد شاهد تلفيق ايده هاي مختلف و استفاده از سازهاي فرهنگ هاي مختلف باشيم.بايد شرايط اين مساله پيش بيايد. اينکه بگوييم کي فرصت آن پيش خواهد آمد ممکن نيست. ما با ارکستر سمفونيک کار کرديم و تلفيق آن با گروه دستان کار خوبي شد. قرار است شبيه همين کار را با ارکستر سمفونيک يوتوبوري سوئد انجام دهيم، اما نمي توان گفت که تا يکي دو سال ديگر با همه ارکستر سمفونيک هاي دنيا اجرا خواهيم کرد. اما تا الان اين مراحل که گفته شد اجرا شده است.


لينک مطلب:

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

در آستانه ي سال روز تولد حميد متبسم



هنرجوی کلاس تار و سه تار درب کلاس درس را آهسته باز می کند و بداخل می رود، بعد از آنکه جعبه سازش را باز کرد و تار یا سه تارش را در آورد، روبروی چهره خندان حمید متبسم می نشیند و با این سؤال استاد روبرو می شود: «خوب! چکار کردی؟» و هنرجو بدون آنکه کلامی بزبان بیاورد، شروع به نواختن ساز می کند، تا به استاد نشان دهد که چکار کرده است.

نام حمید متبسم اکنون در آستانه پنجاه سالگی، بیشتر از هر روز با موسیقی سنتی ایران پیوند ناگسستنی خورده است. متبسم اگرچه در همان دهه سوم عمر خود نیز سری از میان سرها برآورده بود و سازَش نوائی و مضرابش جلایی داشت، اما پس از خروج از ایران و اقامت در اروپا بود که اندک اندک و با تلاشی مستمر و بی وقفه به یکی از چهره های مطرح موسیقی ایرانی چه در درون و چه خارج از مرزهای ایران تبدیل شد.

کار با برگزاری کنسرتهای مختلف در دهه شصت آغاز شد و در این سالها حمید متبسم یکی از پرکارترین نوازندگان ایرانی بود. در دهه هفتاد نحوه کار حمید متبسم تغییر بنیادین کرد، کلاسهای درس او در چهارگوشه آلمان (و بعدها هلند و بلژیک) برقرار شده بودند و با انضباطی مثال زدنی ادامه پیدا می کردند. متبسم در این دوران مانند کولی سرگردانی، با سازی در زیر بغل و دلی پُر از عشق به هنرآموزی از شهری به شهری می رفت و با بجان خریدن مشکلات بیشمار نمی گذاشت که یک کلاس، حتی برای یک جلسه تعطیل بشود. حاصل تلاشهای این دوره تربیت نسلی از نوازندگان تار و سه تار بود که نزدیک به همه آنان در خارج از ایران آموزش خود را آغاز کرده بودند و برخی از آنان حتی ایرانی نیز نبودند. از دل همین نسل بود که یک دهه بعد گروههایی مانند "چکاوک" و "مضراب کوچک" و "مضراب بزرگ" سر برکردند و آموخته های استاد را در کشورهای مختلف اروپا مانند اسپانیا و هلند و بلژیک و آلمان و ... در قالب کنسرتهای موسیقی سنتی به علاقه مندان ارائه کردند.


در یک بعد از ظهر زیبای یکی از شنبه های اوائل دهه هفتاد و در پایان یکی از کلاسها، از دل گفتگوی کوتاهی میان حمید متبسم و یکی از هنرآموزان، ایده زیبایی بیرون آمد که قرار بود زمینه ساز یکی از پایدارترین گردهمائیهای موسیقی ایرانی در اروپا بشود؛ ایده برگزاری "سمینار تار و سه تار". کاری که در تابستان سال هفتاد و سه و با امکاناتی اندک و بضاعتی ناچیز، در یک خوابگاه جوانان و بدون امکانات صوتی و تصویری آغاز شده بود، پس از گذشت یک دهه در مرکز کنگره های بین المللی در کرانه اقیانوس اطلس و با تمام امکانات نمایشی و شنیداری ادامه یافت، شرکت کنندگان اکنون دیگر نه تنها از کشورهای همسایه هلند (محل برگزاری سمینار) بلکه از امریکا و کانادا و همچنین ایران برای شرکت در این سمینار سه روزه به اروپا می آمدند. شرکت میهمانان گرانقدری مانند هوشنگ ظریف، نادر مشایخی، رامین جزائری، کيهان کلهر، ارشد طهماسبی، رحمت الله بديعی، پروفسور ژوزف الفن باین، نوازندگان گروه دستان، خانم پریسا و بسیاری دیگر نشانی از عمق کار و توجه به گسترش هرچه بیشتر موضوعات مطرح شده در سمینارها بود. کاری که باعث می شد درست پس از اتمام هر سمیناری، تدارک سمینار سال بعد شروع شود.

ولی برای حمید متبسم گویا فاصله یکساله میان دو سمینار زیاد بود، از دل این بی صبری و بی قراری بود که جلساتی بنام "ساز و سخن" شکل گرفتند، جلساتی که در سطحی محدودتر از سمینار و در شهرهایی برگزار می شدند که در آنها کلاس تار و سه تار دائر بود. هر جلسه به موضوعی مشخص اختصاص داشت و در کنار یک سخنرانی قطعه موسیقی نیز توسط هنرآموزان _ با یا بدون همراهی استاد – اجرا می شد تا هم ساز و هم سخن ارائه شده باشند.

از دیگر فعالیتهای حمید متبسم در می گذریم، تا مثنوی هفتاد من کاغذ نشود. ولی از برومندترین و زیباترین فرزندی که در زهدان هنر او پرورش یافته و بالیده است، نمی توان درگذشت. در همان دهه هفتاد بود که گروهی نو، با روشی نوین و صدایی متفاوت پا به عرصه وجود گذاشت؛ "گروه دستان". گروهی که حمید متبسم بنیانگزار و عضو پایدار آن بوده است. دستان نیازی به معرفی بیشتر ندارد، دستان، دستان است.

اگر بشود انسانها را با چند واژه توصیف کرد، آنچه که در رابطه با حمید متبسم به ذهن متبادر می شود، واژه های "انضباط" و "عشق به کار" هستند. کلاس درس او لطافت دوستانه و انضباط خشک را یک جا در خود دارد، در تمرینهای گروه مضراب اگرچه یکسره صدای خنده نوازندگان به آسمان بلند است، ولی همیشه رنگ و بویی از نظم و دیسیپلین انعطاف ناپذیر را هم می توان دید، در برگزاری سمینارها هیچ تاخیری در شروع برنامه ها تحمل نمی شود و با اینهمه رابطه دوستانه حمید متبسم با هنرآموزان و همکارانش از جنسی است که خُلق نظم ناپذیر ما ایرانیان را شکست می دهد و فضای دوستانه و رفیقانه همه این گردهمائیها، چه اردوی تمرین گروه مضراب باشد و چه سمینار تار و سه تار، چنان آکنده از تبسم و لبخند است، که سختیها بجان خریده می شوند. راز موفقیت حمید متبسم در پیشبرد همزمان چندین پروژه سنگین، شاید همین تلفیق "عشق" و "انضباط" باشد، خصیصه هایی که به شاگردان او نیز منتقل شده اند.

بیست و چهارم مردادماه تولد پنجاه سالگی حمید متبسم است. هنرآموزان و دوستان او از این راه دور به شادباش و تبریک نشسته اند. اکنون این متبسم است که لای درب زندگی را آهسته باز می کند و تار یحیی در بغل و سه تار "زیبا" در کنار، روبروی چهره خندان سرنوشت می نشیند و از خود می پرسد: «خوب! چکار کردی؟»

او تبسّم را بر لبان موسیقی ایرانی نشانده است.


محسن بنایی

سالار عقيلي در المپيک پکن به اجراي برنامه خواهد پرداخت


با سلام خدمت شما و اميدوارم که خوب و خوش باشيد

شما روز 13 آگوست راهي شهر پکن هستيد گفت و گوي ما پيرامون برنامه شما در اين سفر است – لطفا کمي در اين باره توضيح دهيد؟

در المپيک 2008 پکن من به اتفاق يک خواننده ي خانم چيني و يک خانم فرانسوي به نام خانم ادل قرار است اپراي مارکوپولو را به روي صحنه ببريم که توسط يکي از بالرين‌ها و کارگردان ها ي خوب تاتر اين کار به سر انجام مي‌رسد و حدود 45 نفر بازيگر دارد و در کل يک ديد نو گرايانه به تاتر و اپرا دارد.

شما در تمام قسمت‌هاي اين اپرا به عنوان خواننده حضور داريد؟

من پنج قسمت را مي‌خوانم که دو قسمت آن با دو خواننده ديگر است که هم زمان مي‌خوانيم و سه قسمت را هم به صورت سلو اجرا مي‌کنم.

اشعار اين اپرا از کيست؟

اشعار اين اپرا از سفر نامه‌ي مارکوپولو انتخاب شده که به زبان‌هاي مادري هر کدام از ما خواننده‌ها ترجمه شده است براي خواننده ي چيني به زبان چيني و براي خانم ادل به فرانسوي و براي من به فارسي .
اين کار سفر‌هاي مارکوپولو را به تصوير مي‌کشد – تمام رنج‌هايي که مارکوپولو طي اين سفر متحمل شده تا به معشوق خود برسد .

آهنگ ساز اين مجموعه چه کسي‌است؟

آقاي آرموند امار که ايشان هم اهل فرانسه هستند .

اطلاع دارم شما قبلا هم با اين اهنگ ساز کار کرديد لطفا توضيحي در اين باره بدهيد؟

بله - ايشان اهنگ ساز موسيقي فيلم بابا عزيز هستند – اين فيلم در فرانسه ساخته شد و آقاي امار از من دعوت کردند که به عنوان خواننده در موسيقي اين فيلم بخوانم و حدود سه سال پيش ظبط اين کار در پاريس به اتمام رسيد.

اجراي شما در پکن به پايان مي‌رسد يا باز هم کنسرت هايي در پيش داريد؟

مارس 2008 در شهر پاريس هشت اجرا با همين ارکستر در پيش داريم .

اسم ارکستري که با شما و آقاي امار همکاري مي‌کند چيست؟

ارکستر اسم خاصي ندارد ولي يک ارکستر کلاسيک است که از سازهاي کلاسيک غربي و سازهاي جهاني تشکيل شده

تعداد نوازنده‌هاي اين ارکستر چند نفر است؟

حدود 30 تا 40 نفر

اين اپرا در کدام سالن به روي صحنه مي‌رود؟

در بيجينگ اپرا ي شهر پکن که فکر کنم 4 تا 5 هزار نفر ظرفيت دارد.

شما به عنوان خواننده موسيقي سنتي ايراني در ايران و جهان مطرح هستيد آيا خواندن اين اپرا با موسيقي ايراني و سبک خواندن شما در تناقض نيست؟

ببينيد – من خودم موسيقي ايراني اجرا خواهم کرد ولي فرم اين نمايش به صورت اپرا است.

در چه دستگاهي مي خوانيد؟

در دستگاه نوا- شعر را به من دادند و من سعي کردم بيشتر بر اساس صحنه و نمايش و تصاويري که اجرا مي‌شود اين ملودي‌ها را بر روي آن اشعار بگذارم.
خيلي کار سختي بود چون اشعار در واقع به صورت متن ادبي بود . براي نمونه يکي از اين اشعار اين گونه است:

روحي بر امد

تا در حاشيه ي دنياي خود

سرگردان شود

اين شعر را در شروع کار مي‌خوانم که در واقع مارکوپولو به صورت روح در صحنه بلند مي‌شود و شروع به حرکت مي‌کند.

اين شعر را من شروع به خواندن مي‌کنم بعد آن خواننده ي چيني و به دنباله ي آن خانم ادل شروع به خواندن مي‌کنند.

براي اين اپرا که به مناسبت برگزاري المپيک است از خوانندگان سه کشور که به هر حال شرکت کننده‌هايي هم در المپيک دارند دعوت به کار شده است.





شما فرموديد در دستگاه نوا خواهيد خواند - ربع پرده‌هاي دستگاه نوا را با ارکستر کاملا کلاسيک و با توجه به موقعيت موسيقايي دو خواننده‌ي ديگر چگونه اجرا مي‌کنيد؟

بخشي از اين کار در دستگاه نوا است و در نهفت نوا چون يک بخش از اين کار را فقط از تحرير ايراني استفاده مي‌کنم – يک بخش از کار هم داراي فضاي خاصي است که واقعا نمي‌توان گفت در چه دستگاهي است در واقع بر اساس ملودي و شعري که به من دادند اين فضا را خودم تدوين کردم و بر روي شعر و ملودي گذاشتم.
ربع پرده‌ها راهم ارکستر به صورت اکمپانيمان و اکورد در زير صداي من مي‌پوشاند و حجم مي‌دهند .

آيا با دو خواننده‌ي ديگر تمريني داريد يا خير؟

حدود 15 روز پيش من 4 شب در پاريس تمرين داشتم به همراه دو خواننده ديگر- ارکستر و کل تشکيلات اجرايي و عوامل صحنه و حتي لباس مخصوص و در واقع من فقط به خاطر تمرين اين کار از ايران به پاريس سفر کردم .
شايان ذکر است اين کار از شبکه TVE هم بزودي پخش خواهد شد.

اجراي اين اپرا اتفاق مهمي است که در تاريخ موسيقي جهان به ثبت خواهد رسيد و بزودي شاهد آن خواهيم بود – مصادف بودن ان با المپيک پکن – پيوند موسيقي اقوام مختلف - پيوند هنر عظيم تاتر با موسيقي که ما آن را به اسم اپرا مي‌شناسيم و از همه مهم تر حضور موسيقي ايران اين هم در اين شرايط حساس اتفاق ساده و کمي نيست
احساستان در رابطه با اين موضوع چيست که شما به عنوان سفير موسيقي ايران در اين اپرا نقش خواننده را بر عهده داريد؟


به هر حال من هر کاري که انجام مي‌دهم براي اين مرز و بوم است و براي مردم اين کشور و موسيقي ايران.
براي من باعث افتخار است که در چنين برنامه‌ي عظيمي خواهم خواند و اميدوارم هميشه اين اتفاقات باشد و بتوانم براي مملکتم افتخار کسب کنم.

با تشکر از شما