۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

در آستانه ي سال روز تولد حميد متبسم



هنرجوی کلاس تار و سه تار درب کلاس درس را آهسته باز می کند و بداخل می رود، بعد از آنکه جعبه سازش را باز کرد و تار یا سه تارش را در آورد، روبروی چهره خندان حمید متبسم می نشیند و با این سؤال استاد روبرو می شود: «خوب! چکار کردی؟» و هنرجو بدون آنکه کلامی بزبان بیاورد، شروع به نواختن ساز می کند، تا به استاد نشان دهد که چکار کرده است.

نام حمید متبسم اکنون در آستانه پنجاه سالگی، بیشتر از هر روز با موسیقی سنتی ایران پیوند ناگسستنی خورده است. متبسم اگرچه در همان دهه سوم عمر خود نیز سری از میان سرها برآورده بود و سازَش نوائی و مضرابش جلایی داشت، اما پس از خروج از ایران و اقامت در اروپا بود که اندک اندک و با تلاشی مستمر و بی وقفه به یکی از چهره های مطرح موسیقی ایرانی چه در درون و چه خارج از مرزهای ایران تبدیل شد.

کار با برگزاری کنسرتهای مختلف در دهه شصت آغاز شد و در این سالها حمید متبسم یکی از پرکارترین نوازندگان ایرانی بود. در دهه هفتاد نحوه کار حمید متبسم تغییر بنیادین کرد، کلاسهای درس او در چهارگوشه آلمان (و بعدها هلند و بلژیک) برقرار شده بودند و با انضباطی مثال زدنی ادامه پیدا می کردند. متبسم در این دوران مانند کولی سرگردانی، با سازی در زیر بغل و دلی پُر از عشق به هنرآموزی از شهری به شهری می رفت و با بجان خریدن مشکلات بیشمار نمی گذاشت که یک کلاس، حتی برای یک جلسه تعطیل بشود. حاصل تلاشهای این دوره تربیت نسلی از نوازندگان تار و سه تار بود که نزدیک به همه آنان در خارج از ایران آموزش خود را آغاز کرده بودند و برخی از آنان حتی ایرانی نیز نبودند. از دل همین نسل بود که یک دهه بعد گروههایی مانند "چکاوک" و "مضراب کوچک" و "مضراب بزرگ" سر برکردند و آموخته های استاد را در کشورهای مختلف اروپا مانند اسپانیا و هلند و بلژیک و آلمان و ... در قالب کنسرتهای موسیقی سنتی به علاقه مندان ارائه کردند.


در یک بعد از ظهر زیبای یکی از شنبه های اوائل دهه هفتاد و در پایان یکی از کلاسها، از دل گفتگوی کوتاهی میان حمید متبسم و یکی از هنرآموزان، ایده زیبایی بیرون آمد که قرار بود زمینه ساز یکی از پایدارترین گردهمائیهای موسیقی ایرانی در اروپا بشود؛ ایده برگزاری "سمینار تار و سه تار". کاری که در تابستان سال هفتاد و سه و با امکاناتی اندک و بضاعتی ناچیز، در یک خوابگاه جوانان و بدون امکانات صوتی و تصویری آغاز شده بود، پس از گذشت یک دهه در مرکز کنگره های بین المللی در کرانه اقیانوس اطلس و با تمام امکانات نمایشی و شنیداری ادامه یافت، شرکت کنندگان اکنون دیگر نه تنها از کشورهای همسایه هلند (محل برگزاری سمینار) بلکه از امریکا و کانادا و همچنین ایران برای شرکت در این سمینار سه روزه به اروپا می آمدند. شرکت میهمانان گرانقدری مانند هوشنگ ظریف، نادر مشایخی، رامین جزائری، کيهان کلهر، ارشد طهماسبی، رحمت الله بديعی، پروفسور ژوزف الفن باین، نوازندگان گروه دستان، خانم پریسا و بسیاری دیگر نشانی از عمق کار و توجه به گسترش هرچه بیشتر موضوعات مطرح شده در سمینارها بود. کاری که باعث می شد درست پس از اتمام هر سمیناری، تدارک سمینار سال بعد شروع شود.

ولی برای حمید متبسم گویا فاصله یکساله میان دو سمینار زیاد بود، از دل این بی صبری و بی قراری بود که جلساتی بنام "ساز و سخن" شکل گرفتند، جلساتی که در سطحی محدودتر از سمینار و در شهرهایی برگزار می شدند که در آنها کلاس تار و سه تار دائر بود. هر جلسه به موضوعی مشخص اختصاص داشت و در کنار یک سخنرانی قطعه موسیقی نیز توسط هنرآموزان _ با یا بدون همراهی استاد – اجرا می شد تا هم ساز و هم سخن ارائه شده باشند.

از دیگر فعالیتهای حمید متبسم در می گذریم، تا مثنوی هفتاد من کاغذ نشود. ولی از برومندترین و زیباترین فرزندی که در زهدان هنر او پرورش یافته و بالیده است، نمی توان درگذشت. در همان دهه هفتاد بود که گروهی نو، با روشی نوین و صدایی متفاوت پا به عرصه وجود گذاشت؛ "گروه دستان". گروهی که حمید متبسم بنیانگزار و عضو پایدار آن بوده است. دستان نیازی به معرفی بیشتر ندارد، دستان، دستان است.

اگر بشود انسانها را با چند واژه توصیف کرد، آنچه که در رابطه با حمید متبسم به ذهن متبادر می شود، واژه های "انضباط" و "عشق به کار" هستند. کلاس درس او لطافت دوستانه و انضباط خشک را یک جا در خود دارد، در تمرینهای گروه مضراب اگرچه یکسره صدای خنده نوازندگان به آسمان بلند است، ولی همیشه رنگ و بویی از نظم و دیسیپلین انعطاف ناپذیر را هم می توان دید، در برگزاری سمینارها هیچ تاخیری در شروع برنامه ها تحمل نمی شود و با اینهمه رابطه دوستانه حمید متبسم با هنرآموزان و همکارانش از جنسی است که خُلق نظم ناپذیر ما ایرانیان را شکست می دهد و فضای دوستانه و رفیقانه همه این گردهمائیها، چه اردوی تمرین گروه مضراب باشد و چه سمینار تار و سه تار، چنان آکنده از تبسم و لبخند است، که سختیها بجان خریده می شوند. راز موفقیت حمید متبسم در پیشبرد همزمان چندین پروژه سنگین، شاید همین تلفیق "عشق" و "انضباط" باشد، خصیصه هایی که به شاگردان او نیز منتقل شده اند.

بیست و چهارم مردادماه تولد پنجاه سالگی حمید متبسم است. هنرآموزان و دوستان او از این راه دور به شادباش و تبریک نشسته اند. اکنون این متبسم است که لای درب زندگی را آهسته باز می کند و تار یحیی در بغل و سه تار "زیبا" در کنار، روبروی چهره خندان سرنوشت می نشیند و از خود می پرسد: «خوب! چکار کردی؟»

او تبسّم را بر لبان موسیقی ایرانی نشانده است.


محسن بنایی