۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

یک اثر متعلق به کیست؟


روشنک دیبا

در پاسخ به پرسش فوق، قطعاً نام خالق اثر به ذهن می رسد و سؤال بعدی این است: خالق اثر کیست؟ پاسخ به این سؤال به سادگی پرسش قبلی نیست. ما چه کسی را به عنوان خالق یک اثر می شناسیم؟ همه می دانند که روند تکامل هنر یک روند پلکانی ست، و هر هنرمند از استادانش و محیط اطرافش می آموزد و تأثیر می پذیرد و بر دستاوردهای آنان به سهم خود پله ای می سازد که شاید از فراز آن بتوان افق را گسترده تر دید. اما این امر به سادگی اتفاق نمی افتد. قطعاً در بررسی تبار شناسی یک جریان هنری و تاریخ یک اثر سخن از سرچشمه های آفرینش آن به میان می آید اما در نهایت یک اثر متعلق به کسی ست که به آن جان بخشیده است. "در تمام اعصار دلاورانی هستند که کارهای اعجاب انگیزی می کنند، زیرا نمی توانند کاری غیر از آن انجام دهند، و نه آن ها و نه دیگران پی نمی برند که چگونه و چرا چنین کارهایی انجام می گیرند. پیش از آفرینش کامل یک اثر، حتا کسی پی نمی برد که چه چیزی در حال وقوع است و خودِ شخص به هیچ وجه پی نمی برد که چه کرده است، مگر لحظه ای که آن را تماماً به انجام برساند."[1]
روند آفرینش یک اثر به صورتی است که در هر مرحله ای از ایده تا اجرا وامدار آموزه ها و الهامات هنرمند است که با درون او می آمیزد و در نهایت خلق اثر صورت می پذیرد. هرگز هیچ هنرمند بزرگ و معتبری نقش ایده ها و الهاماتی که از محیط خود و آثار پیشینیان خود جذب کرده را انکار نکرده است. با این وجود یک اثر به نام پدید آورنده ی آن شناخته می شود. گرچه بر کسی پوشیده نیست که اگر هنرمندی از خود، از درون خلاّقه ی خود، بر یک اثر چیزی نیفزاید که به آن هویت تازه ای ببخشد، به صورتی که روایت جدیدی اتفاق نیفتد، اثر او به نام سرقت هنری شناخته می شود.
"در زمینه ی کارهای هنری، خالق مانند بقیه ی مردم زندگی می کند، او نسبت به تغییرات در شیوه ی زیستن حساس است و هنرش به طور اجتناب ناپذیری متأثر از شیوه ای است که هر نسل زندگی می کند، متأثر از شیوه ای است که هر نسل آموزش می بیند و متأثر از شیوه ای است که به تکاپو می افتد، تمام این ها کمپوزیسیون آن نسل را می آفریند."
[2]
چنانچه هرگز کسی ادعا نکرده که نقاب هایی که پیکاسو ساخته متعلق به قبایل افریقایی ست و تنها تأثیر پذیری پیکاسو از هنر افریقایی مطرح می شود، و یا برخی تابلو های نقاشی ماتیس به نام نگارگران ایرانی امضا نمی شوند و بسیار موارد مشابه دیگر. در ادبیات نیز هیچ کس غزلیات حافظ را به نام خواجوی کرمانی نمی شناسد، گر چه همه می دانند و حافظ نیز اذعان دارد که از خواجو تأثیر بسیار گرفته است.
حتا بیرون از حوزه ی آثار هنری، اگر شما به یک مخترع، ایده ی ساخت یک محصول را بدهید، و او آن را بسازد، نمی توانید برای ثبت اختراع به نام خود اقدام کنید! و خریدار یک اثر نیز حقوق مادی آن را داراست، نه حقوق آفرینش آن را.
با توجه به نکات مذکور در نظر دارم مطلبی را مطرح کنم. نظر به این که نخستین سرود ملی ایران که منسوب به لومر است، تنها یک ملودی بوده و آن نیز به دلایل بسیارِ تاریخی و اجتماعی به فراموشی سپرده شده بوده و پس از سال ها توسط آقای پیمان سلطانی غبار آن زدوده شده و با یک انگیزه ی تحسین برانگیز ملی به شایستگی برای ارکستر آهنگسازی و تنظیم و اجرا گردیده و به پیشنهاد ایشان یکی از بهترین ترانه سرایان امروز ایران بر اساس آن برای نخستین بار شعری سروده، این اثر در واقع به صورت تازه ای روایت شده و تولدی دیگر و جایگاه نوین و ارجمندی یافته است. معتقدم چنانچه تنها ضبط باقی مانده از آن اجرا را بشنوید، درمی یابید که چه کار عظیمی صورت گرفته تا این اثر به میان مردم برده شود و چنان باشد که اکنون هست. بی تردید آقای سلطانی در مقام آفریننده ی این اثر قرار می گیرد، چرا که کاری بسیار فراتر از بازخوانی آن انجام داده است. با این وصف متأسفانه حقوق معنوی این اثر چنان که باید رعایت نمی شود. این اثر در بازار منتشر نشده و تنها از رادیو و تلویزیون به مناسبت های مختلف پخش می گردد، اما فقط نام خواننده ی آن ذکر می شود. روشن است که خواننده ی یک اثر در اجرا نقشی چون دیگر نوازندگان دارد و یکی از اعضای موقت یا دائمی یک گروه موسیقی ست و با هیچ معیار عقل پسندی به عنوان مؤلف یا صاحب یک اثر موسیقایی شناخته و یا پنداشته نمی شود. همان طور که سرود «ای ایران» استاد خالقی اجراهای متعدد دارد و هیچ کدام از خوانندگان آن به نام مؤلف آن شناخته نمی شوند. بنابراین شایسته است که وقتی از اثری لذت می بریم، بدانیم اثر کیست. عقیده دارم که رسانه ها و مردم با حمایت از چنین حرکت هایی در عرصه ی موسیقی ملی مشوق دیگر جوانان موسیقی دان مستعد و خلاق در این مسیر خواهند بود تا ما هر روز موسیقی غنی تر و به تَبَع زمانه ی زیباتری داشته باشیم.
[1] پیکاسو- نوشته ی گرترود اشتاین- ترجمه ی فروزان گنجی زاده
[2] همان

هیچ نظری موجود نیست: