۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

سعید فرج پوری: سلیقه موسیقایی تغییر پذیر است ( قسمت اول )

دوشنبه ۳ تیر ۱۳۸۷

آقای فرج پوری می خواهیم به زمان گذشته سری بزنیم و از گذشته به زمان حال برسیم، شما سال های قبل به عنوان آهنگ ساز اثری منتشر کردید به نام "نقش پندار" و اخرین اثر شما که به صورت گروه نوازی منتشر شده و در دسترس علاقه مندان قرار دارد "غوغای عشق بازان" است که همراه با گروه آوا و صدای استاد شجریان منتشر شده، سعید فرج پوری "غوغای عشق بازان" با سعید فرج پوری نقش پندار در طوی این سال ها چه تفاوت هایی پیدا کرده؟

البته در این برهه زمانی به جز این دو اثر، من کارهای دیگری هم منتشر کرده ام مثلا اثر "شوریده" با گروه دستان با صدای خانم پریسا که شرکت نت ورک آلمان منتشر کرد و در فرانسه عنوان "شک" را گرفت و وزیر فرانسه به آن دیپلم افتخار داد که قسمت افشاری آن کار من بود و قسمت دشتی آن کار آقای حمید متبسم. اثر دیگر من "دریای بی پایان" است، باز با گروه دستان با صدای سالار عقیلی. سه اثر دارم که در حیطه ی موسیقی محلی کردستان کار شده به نام های: "اوارد"، "زمانه"، "یادواره سید علی اصغر کردستانی". این ها را آقای عزیز شاهرخ که از خوانندگان پیش کسوت کردستان هستند، خواندند و کار دیگر به اسم "ژوان" که در زمینه ی موسیقی کردی انجام شده. در زمینه دونوازی 3 اثر به همراه تنبک دارم: اولین اثر 16 سال پیش منتشر شد به اسم "کمانچه" با تنبک آقای کامبیز گنجه ای، کار بعدی من هم با تنبک زنده یاد داریوش زرگری و طرف دیگر این اثر را باز آقای کامبیز گنجه ای نواختند و کار سوم "کمانچه نوازی" بر اساس ملودی های کردی که با تنبک و دف آقای اخواص منتشر شده. این ها آثاری هستند که مسولیت اصلی آن ها به عهده ی خود من بوده، در خلال این کارها من به عنوان نوازنده در آثار بسیاری از آهنگ سازان معاصر ایفای نقش کردم. ولی بر می گردم به سوال شما که از "نقش پندار" تا "غوغای عشق بازان" چه تغییری کرده ام، باید عرض کنم آلبوم "نقش پندار" با گروه دیگری و در یک شرایط خاص ضبط گردید و باید بگویم همان موقع هم که منتشر شد، زیاد از آن راضی نبودم، این کار جا داشت به شکل بهتری منتشر شود و باید بیشتر روی آن کار می شد و همین حالا هم که این اثر را می شنوم زیاد از آن راضی نیستم. از آن موقع تا به حال من کارهای زیادی انجام دادم و تجربه های زیادی به دست آوردم، شما می دانید یک موزیسین ممکن است هم از نظر سلیقه در زمینه موسیقی و هم از نظر زیبایی شناسی و تکنیک تغییر کند و این یک پروسه تکاملی است.
روش شما برای آهنگ سازی چگونه است؟
در کارم خیلی به حس و حال توجه دارم، بعضی وقت ها پیش آمده که من آهنگی ساختم و بعد از یک هفته اثر را گوش دادم و متوجه شدم آن حسی که من می خواهم درونش نیست. در موسیقی شرق لحظه ها خیلی مهم هستند، آن لحظه ای که احساسی به شما الهام می شود، ملودی در ذهن شما پدید می آید. بیشترین وسواس من روی این موضوع است که اثر خلق شده توسط من دارای احساس باشد. معمولا در طول زمان لحظاتی که احساس خوبی به من دست می دهد را شکار می کنم مثلا هنگام نواختن جمله ای می سازم، سریع آن را ضبط می کنم و بعدا این لحظات ضبط شده را تدوین می کنم، چنین لحظاتی شاید در طول سال پنج یا شش بار بیشتر پیش نیاید. پس این قطعاتی که ما از شما می شونیم به سال ها و ماه ها پیش بر می گردد؟ دقیقا همین طور است. شما نمی توانید برای این کار آن هم در حیطه موسیقی ایرانی زمان تعیین کنید.
سوالی دارم در زمینه ی نواختن ساز دارم، هنر جویی وارد عرصه ی موسیقی می شود، پس از چندی تصمیم می گیرد، نوازندگی را به عنوان حرفه ی خود انتخاب کند و به تمرین و ممارست می پردازد وقتی وارد ژانر حرفه ای این کار می شود، دیگر آن شور و شوقی که در اوایل کار داشت را ندارد؛ بر فرض اگر در اوایل کار روزی 8 ساعت به تمرین می پرداخت حالا دیگر تمرینات آن افت کرده و روزی 1 یا 2 ساعت بیشتر تمرین نمی کند. می خواستم بدانم این پروسه در کار شما چگونه طی شده؟
آیا تمرینات روزانه شما هنوز بر قرار است یا بیشتر فکر می کنید تا ملودی خلق کنید یا مشغول تدریس و اجرای کنسرت هستید؟

مسئله ای که اشاره کردید، مسئله ی خیلی مهمی است، آن موقع که ما هنوز مشغول مشق گرفتن بودیم، بیشتر وقتمان صرف تکنیک می شد. ببینید ساز یک ابزار است و نوازنده باید به تمام رمز و رموز آن پی ببرد، این طبیعی است که یک هنرجو در نواختن آن هم وقتی که هنوز به مرحله حرفه ای نرسیده، باید تلاش کند که به تمام رمز و رموز کاردست پیدا کند، موقعی که این هنرجو به مرحله حرفه ای رسید، مشغول اجرای آثار می شود مثلا وارد یک پروژه می شود، آهنگساز قطعه ای می نویسد و آن به طور حرفه ای قطعه آهنگ ساز را به اجرا در می آورد.

سعید فرجپوری: کاربرد کمانچه سی سال پیش پایین تر از امروز بود ( قسمت دوم)


دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷
این هنرجو از قبل چنان باید تمرین کرده باشد و به رموز ساز خود آشنا شده باشد که بتواند نظرات آهنگ ساز را روی ساز خود به اجرا در آورد. این مسئله خیلی مهم است که بتواند از پس این کار بر بیاید و اگر خوب اجرا کند، برای آثار دیگر آهنگسازان هم دعوت به کار می شود و در عرصه نوازندگی خود به خود جایی برای خود باز می کند و مطرح می شود. این تجربه ها در حین کار عملی به دست می آید؛ مثلا اجرای کنسرت و رفتن روی صحنه، اجرای صحنه تجربه های بسیاری به نوازنده می آموزد و امکان ندارد تجربه اش با تمرینات داخل منزل او حتی با روزی 10 ساعت تمرین هم برابری کند. در ضبط استودیو، همان فرد در مقابل یک میکروفن می نشیند، تمام ریزکاریهای نواختن را زیر ذربین بزرگی می برد و تمام ضعفها نمایان می شود، اینجاست که نوازنده تجربه زیادی احتیاج دارد و آن هم به طور مستمر در مقابل میکروفن ساز زدن است که نوازنده را آب دبده می کند. امکان دارد تا بار چندم هم آرامش خاص را در هنگام اجرا به دست نیاورد اما پس از چندی تکنیک لازم را کسب خواهد کرد. من اعتقاد دارم اگر کسی روزی 10 ساعت هم در منزل ساز بزند ولی این تمرین ها را نداشته باشد، روی صحنه نرود، ضبط استودیو نداشته باشد، نوازنده کاملی نخواهد شد و اصولا نوازنده با این تجربه ها نوازنده کاملی می شود. بعد از این مراحل است که وی دیدگاه زیبایی شناسی پیدا خواهد کرد و خودبه خود دست به خلاقیت خواهد زد. البته همه این ها مرحله به مرحله به اجرا در خواهد آمد که سال ها طول خواهد کشید. خیلی از جوان ها اول که وارد عرصه موسیقی می شوند، دوست دارند موسیقی جدی کار کنند، بعد وقتی وارد این مقوله می شوند به سختی های کار پی می برند و فکر می کنند وقتی قرار است من یک سلو 10 دقیقه ای بزنم باید پانزده سال کار بکنم که سلوی من مورد پسند جامعه هنری واقع شود و مهر تاییدی روی آن زده شود یا باید 20 سال کار بکنم تا یک نوازندگی خوب ارائه کنم، طاقت نمی آورند و خیلی ها راه را کج می کنند و به بیراهه می روند و دنبال یک راه ساده تر می گردد و مثلا سراغ موسیقی پاپ می روند و چون سهل تر است (هم در زمینه ی نوازندگی و هم آهنگ سازی و خوانندگی) زود تر به نتیجه می رسد هر چند هم کار عامه پسند باشد. این مسیر، مسیر سختی است و فقط عشق می خواهد. سال هایی که شما وارد کار حرفه ای شدید نوازنده کمتر بود، در نتیجه شما را بیشتر به کارها دعوت می کردند ولی در حال حاضر تعداد نوازنده ها بیشتر شده و رقابت بیشتر است حالا باید چه کار کرد؟ فکر می کنم هر دوره ای سختی هایی خودش را دارد آن زمان که من وارد کار موسیقی شدم عملا موسیقی تعطیل بود. درس من خیلی خوب بود پدرم همیشه به من می گفت چرا نمی روی درس بخوانی الان که موسیقی وجود ندارد. آن زمان اگر من در خیابان ساز دستم می گرفتم باید مجوز می داشتم و اگر نه باید مثلا دو شب در بازداشت می ماندم. یا شرایط جوری بود که تا چندین سال با مشکلات عجیب غریبی دست و پنجه نرم کردیم ولی تحمل کردیم. خیلی از دوستان ما ساز را گذاشتند کنار و رفتند دنبال کار دیگری.
چه چیزی باعث می شد که شما این شرایط را تحمل کنید؟ آیا از لحاظ روحی روی خود کار می کردید؟
ما فقط امیدمان را تا به حال از دست ندادیم و زحمت کشیدیم. من یادم هست حدود سال 59 یک کمانچه می خواستم پیدا کنم، تمام تهران را گشتیم ولی یک ساز خوب که صدایش از ساز خودم بهتر باشد پیدا نکردم، ناچار شدم پیش یکی از سازندگان سه تار رفتم به ایشان گفتم هر چقدر هزینه ساخت یک کمانچه باشد من پرداخت می کنم، برای من یک کمانچه بساز! ایشان گفت من کمانچه نمی توانم بسازم و جزو روال کار من نیست و فقط سه تار می سازم. با خواهش ایشان را راضی کردم که این کار را بکنند و بعد از شش ماه من صاحب ساز دیگری شدم و باز هم تحمل کردم، آن موقع اصلا معلمی نبود فقط آقای بهاری بودند که ایشان هم حوصله تدریس نداشتند، یعنی ما دو تا کاغذ نت مخصوص این ساز نداشتیم؛ اصلا نمی دانستیم چه جور این ساز را دست بگیریم، چگونه انگشت گذاری کنیم چه جوری آرشه را بگیریم معلمی نبود که ما پیشش برویم و بپرسیم آقا ما باید چه کار کنیم؟ کمانچه ای که شما از 30 سال پیش می شنوید به هیچ وجه با کمانچه نوازی حاضر قابل مقایسه نیست و کاربرد 30 سال پیش آن خیلی پایین تر از الان بود. یادم هست یک ضبطی با آقای پایور داشتم، می دانست آقای پایور بعد از ضبط کمانچه یک ویولن هم روی کار می کشیدند که فالشی های ساز بر طرف شود و صدا صاف شود. به ایشان گفتم من به این شرط می زنم که شما دیگر از ویولن استفاده نکنید، ایشان فرمودند اگر شما این کار را تمیز اجرا کردید و فالشی نداشت از ویولن استفاده نمی کنم در غیر این صورت باز هم روی کار یک ویولن می کشم که البته من کار را زدم و ایشان از کار رضایت داشتند و از ویولن استفاده نکردند.(البته این صحبت حمل بر خود ستایی نشود.)زمانی که در کانون چاووش کار می کردیم 4 نفر بودیم که کمانچه می زدیم، آقای شکارچی، آقای منتظری، آقای اردشیر کامکار و من. موقعی که تمرین گروه می شد سازها دیگر قدرتشان از ساز ما بالا تر بود، در مقابل تار، سنتور و ... خیلی وقت ها احساس کمبود می کردیم. برای ضبط یک کار ساعت ها با هم سر و کله می زدیم و بحث می کردیم. حالا با گذشت این سال ها این ساز برای خودش رپرتواری پیدا کرده، فقط خود من در هنرستان موسیقی تا به حال 40 تا هنرجوی خانم داشتم که فارغ التحصیل شدند و وارد دانشگاه شدند و در حال حاضر در حد حرفه ای نوازندگی می کنند. ولی قبلا چنین چیزی نبود. همین الان در همین تهران می توانید 20 نفر نوازنده کمانچه خوب پیدا کنید که در سطح حرفه ای قابل استفاده هستند. در جواب شما باید بگویم الان رقابت سخت تر شده اما این رقابت باعث پیشرفت می شود. و در حال حاضر یک هنرجو باید خیلی زحمت بکشد تا خود را نمایان و مطرح کند. الان سختی کار فرق کرده زمان ما آن گونه بود که عرض کردم و حالا به این شکل است.

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

فرجپوری: ضبط گروهی تاثیرش در مخاطب بیشتر است ( قسمت سوم )

پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷
به غیر از این کارهایی که انجام می دادید در منزل روزی چقدر تمرین می کردید؟
خیلی زیاد، آن موقع من تنها زندگی می کردم و در حین کارهای روزمره مرتبا مشغول تمرین بودم.
شما در صحبت هایتان گفتید رپرتوار اجرایی نداشتید پس چه چیزی را تمرین می کردید که این همه زمان می برد؟
قطعات ساز های مختلف، قطعات کمانچه نوازان اذربایجان، اتودهایی که خودم نوشته بودم و مرتبا مشغول کند و کاو بودم و فقط در این فکر بودم که از تمرین روزانه ام به بهترین نحو بهره برداری کنم. نوازنده موقعی می تواند حس خوبی را به مخاطب القا کند که خودش راحت باشد، زمانی که خود نوازنده احساس خوبی نداشته باشد نمی تواند انرژی مثبتی را به شنونده خود بدهد و این زمانی به دست می آید که شما در قبل تمرینات خوبی را پشت سر گذاشته باشید. من اوایل کارم ویولن می زدم و کمانچه نوازی برایم کار دشواری بود و همیشه موقعی که می خواستم از موسیقی و ساز خودم لذت ببرم می رفتم ویولنم می آوردم و شروع به نواختن می کردم. تا 3، 4 سال اول که کمانچه را دستم گرفته بودم با این ساز مشکل داشتم. تا یک روز به این نتیجه رسیدم که ویولنم را بفروشم و این کار را انجام دادم. حتی هر ساز دیگری هم که در خانه داشتم با ویولنم فروختم و گفتم اصلا بگذار به جز کمانچه صاحب هیچ ساز دیگری نباشم. چون کمانچه را انتخاب کرده بودم و باید می نواختم.
ویولن ایرانی می نواختید یا کلاسیک؟
ویولن ایرانی.
می گویند ذهن یک فرد باید آهنگساز باشد تا فرد بتواند آهنگ بنویسد، شما به این مسئله معتقد هستید؟ این مسئله در زمینه موسیقی ما صادق است یا خیر؟
تجربه ی من این را نشان می دهد که آهنگسازی یا اصولا خلق کردن لازمه اش فقط تمیرن کردن نیست، خیلی فاکتورهای تعیین کننده دیگری هم هستند که اهمیت دارند. یکی از آن ها شنیدن کارهای زیاد در سبک های مختلف است، مطالعه کردن، آشنا شدن با هنر های دیگر، ارتباط داشتن با جامعه، ارتباط درونی با فرهنگ آن جامعه و تفکر. مجموع این ها به اضافه تمرین و تکنیک است که باعث خلق کردن می شود. کسانی که آثاری خلق کردند و ماندگار تر بوده انسان هایی متفکر تر از دیگران هستند.وقتی سال ها موسیقی کار کنید دارای یک دیدگاه زیبایی شناسی و سلیقه می شوید، امکان دارد شما شیفته ریتم های مختلف بشوید، یا فیگورهای گوناگون و ملودی های مختلف و از آن ها در کارهای خود استفاده کنید، امکان دارد با سبک دیگری از موسیقی، هر چند هم که از نظر آهنگسازی قوی باشد، ارتباط بر قرار نکنید چرا؟ چون خلق و خوی زیبایی شناسی و همچنین سلیقه ی شما با آن سبک ساز گار نیست. حالا وقتی فردی صاحب سلیقه شد و خواست کاری بنویسید چه کند؟ حالا وقت شنیدن آثار قدما تا آهنگسازان معاصر است، وقت آنالیز کردن آن ها، زندگی کردن با آن ها و در آخر مقایسه آن ها با کارهای خودش و درس گرفتن از نتیجه به دست آمده. امکان دارد شما یک ملودی بسازید و پس از گوش دادن به آن متوجه شوید که شبیه آن ملودی قبلا ساخته شده. البته این صحبت ها مربوط به موسیقی ایرانی است موسیقی غربی که بحث جداگانه خود را دارد.
شما آثاری را که با گروه دستان ضبط می کنید و در دسترس ما قرار می دهید نسبت به آثار دیگر دوستان حس و حال بهتری را به شنونده القا می کند یعنی فقط موسیقی نمی شنویم بلکه از احساس شما نوازندگان هم بهره می بریم مثل اجرای زنده که شنونده کاملا در تسخیر احساس نوازنده و اهنگ ساز است. سوال من این است شما وقتی برای ضبط یک اثر به استودیو می روید، آیا تک تک قطعات را ضبط می کنید و بعدا روی هم میکس می شود یا به صورت گروهی مانند یک اجرای زنده می نوازید که کار این گونه دارای احساس است؟
ما از 10 سال گذشته تا به حال همیشه سعی کردیم که گروهی بنشینیم چون حس و حال جمعی نواختن، اگر هم اشکالاتی داشته باش، تاثیرش روی مخاطب بیشتر است. وقتی وارد استودیو می شویم صدابردار جاهای مخصوصی را برای هر یک از ما درست می کند به طوری که ما همدیگر را ببینیم و بعد می نوازیم که حس و حال گروهی نواختن را پیدا کند.
استاد از یکی از سازهایتان که داخل آن از ترکه های سفید استفاده شده بیشتر استفاده می کنید، سازنده ی این ساز کیست؟
ساخت آقای ملکی است که خودشان اهل لرستان هستند و چند سالی است که به تهران آمدند و مشغول این حرفه هستند.
اجراهای مختلفی با گروه دستان همراه با همایون شجریان در اروپا داشتید که اولین اجرای مستقل آقای همایون شجریان محسوب می گردد، کمی در این باره برای ما بگویید؟
عرض کنم اصولا ما در گروه دستان پروژه های مختلفی را دنبال می کنیم، اعضای گروه دستان ثابت هستند ولی در هر پروژه با یک خواننده کار می کنیم. برای اینکار از 2 سال پیش تصمیم داشتیم که با آقای همایون شجریان همکاری داشته باشیم. دو کار آماده کردیم، یک کار در دشتی از حمید متبسم و کار دوم در اصفهان که از ساخته های من بود. در این تور یازده اجرا داشتیم که در کشورهای ایتالیا، آلمان، سوئد، انگلیس و آخرین کنسرت های ما در هلند و بلژیک بود. در حال حاضر در این فکر هستیم که یکی از این اجراهای زنده را برای سی دی صوتی آماده و منتشر کنیم.
جناب همایون شجریان دارای مشخصه خاصی هستند که ایشان برای این تور انتخاب شدند؟
گروه دستان یک گروه کاملا حرفه ای محسوب می شود و توان کاری خواننده برای ما خیلی مهم است. یکی دیگر از فاکتورها شخصیت کاری خواننده است که قبل از انتخاب همه این ها را لحاظ می کنیم. آقای همایون شجریان در حال حاضر یکی از بهترین خوانندگان این مملکت محسوب می شوند و به جز این مسئله خود ایشان یک موزیسین حرفه ایست که این بسیار حائز اهمیت است و خوشبخانه در این یازده کنسرت خیلی خوب ظاهر شدند و تاثیر خوبی هم داشت.
با تشکر از شما و پاسخ های صادقانه و صمیمیتان.

۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

گفت و گو با حميد متبسم در باره ي گروه بزرگ مضراب



شنبه 18 اسفند 1386

به نام مقام متعال



استاد متبسم عزیز در هفته های اخیر مصاحبه های زیادی با گروه دستان در رابطه با اجرای اخر شما یعنی کنسرت های دستان با همایون شجریان انجام شده و ازطریق رسانه های مختلف در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است – اما من مطلع هستم شما به غیر از همکاری با گروه دستان سرپرست گروه دیگری در خارج از کشور هستید به نام مضراب که فقط از ساز های مضرابی تشکیل شده و اکثر نوازندگان ان جوان هستند.

متاسفانه از نظر رسانه ای خیلی کم به این ارکستر پرداخته شده با توجه به این که این کار در خارج از کشور بسیار دشوارست – این مصاحبه گفت و گوی من شما ست درباره ی گروه مضراب و چون مضراب گروه جوانی است دغدغه های جوان های موزیسین را هم برای شما مطرح می کنم لطفا ما را راهنمایی کنید.

1) چطور شد که به فکر تشکیل ارکستر مضراب افتادید؟ ( لطفا یک بیوگرافی کامل از این ارکستر برای ما بگویید)

اگر انتظار دارید که محیط اطراف شما مورد توافق و پسند شما باشد باید شما نیز در آن فعال باشید، یک گیاه به شما طراوت و زیبائی می دهد و از شما نیز توقع نگهداری و آبیاری دارد.هنرجوی موسیقی بخصوص آن که کارش موسیقی نیست نیازمند انگیزه برای ادامه کار است و نمی تواند همیشه برای خودش ساز بزند.

در حاشیه: این درست است که در گروه مضراب بسیاری از جوانان همکاری می کنند لیکن برخی نیز از جوانان قدیم اند.


2) استاد دهلوی در سال 1371-1372 ارکستر مضرابی را در ایران تشکیل دادند که اتفاقا یکی از اعضای گروه دستان در این ارکستر می نواختند و ایشان کسی نبودند جز حسین بهروزی نیا – این ارکستر به علت عدم حمایت دولت تعطیل شد و در سال 1383 دوباره فعالیت خود را اغاز نمود ( این بار با نوازنده های جوان ) و در سال 1384 3 شب در تالار وحدت به اجرای برنامه پرداخت و همین طور در جشنواره ی فجر سال 1384 و باز به خاطر عدم حمایت دولت منحل شد – من نمی دانم شما هم در سال اولی که این ارکستر اغاز به کار کرد در ان می نواختید یا نه؟ اما همواره یک سوال برای من مطرح بوده و ان این که ایده ی گروه مضراب را از ارکستر مضرابی استاد دهلوی گرفتید یا خیر الگوئی شخصی و جدا گانه داشتید؟

- در این که انسان همیشه از آنجائی حرکت می کند که دیگران رسیدند، شکی نیست، لیکن تشابه نام گروه مضراب وارکستر مضرابی اتفاقی ست.و اگر چه در حال حاضر بیشتر نوازندگان این گروه نوازندگان تار و سه تار اند لیکن محدودیتی برای شرکت ساز های دیگر نیست.در نتیجه می توانست نام این گروه هر چیز دیگری نیز باشد.

3) این ارکستر از چند نوازنده تشکیل شده و چه ساز های را پوشش می دهد؟ با مشکل کوک ساز های ایرانی چه می کنید ان هم با این تعداد نوازنده؟ در حال حاضر 26 نفر در این گروه شرکت دارند که شامل نوازندگان تار، سه تار، بمتار، بربط، عود، سنتور، نی، سازهای کوبه ای و خواننده می شود.

- مشکل کوک ساز های ما که تمامی ندارد، لیکن یکی از دلایل متغیر بودن کوک ساز های ما نبود یک کوک ثابت است.من سر کلاس به همه دوستان یک کوک ثابت توصیه می کنم(سی بجای دو )که در مجموع معدل مناسبی ست برای همه ساز های ایرانی.این بدین معنی ست که هنرجویان و خود من نیز در حد امکان هیچ گاه کوک پایه سازمان را عوض نمی کنیم.خود این کمک بزرگی ست برای ثابت ماندن کوک و کم شدن گرفتاری هایش.
4) رپرتوار این ارکستر چگونه تهیه می شود؟ ایا قطعات را خود شما می نویسید و برای ارکستر تنظیم می کنید؟

بله تا کنون بیشتر قطعات من اجرا شده، ولی یکی از بخش های آموزشی کلاس ما پرورش ذوق آهنگسازی ست که نتیجه اش قطعاتی چند از دیگر همکاران این گروه است.بعلاوه بابک کامگار که در هلند درس موسیقی می خواند و رهبری این گروه را بعهده دارد نیز خودش برای این گروه آهنگسازی می کند.
5) مسلما در کشوری چون هلند نوازنده ی سازهای ایرانی بسیار کم است ان هم نوازندگان جوان چون نواختن با ساز ایرانی شیوه های مختلفی دارد مثلا در گروه یک جور باید نواخت در ارکستر که کارها پارت بندی شده جور دیگر آیا این مسئله برای نوازندگان این ارکستر به راحتی قابل درک است؟
بکار بردن کلمه به راحتی راحت است، بهتر است بگوئیم کم کم و با زحمت یاد گرفتند و یا دارند یاد می گیرند.

6) تمام نوازندگان گروه مضراب از شاگردان شما هستند؟

شاید یکی دو تای آنها رسما شاگرد من نبودند.
7) نوازندگان همه تحصیلات موسیقی دارند؟
خیر همانگونه که در ابتدا اشاره شد، غالب این دوستان شغل دیگری دارند و موسیقی را در اروپا آموخته اند.
8) شما در این گروه از رهبر ارکستر هم استفاده کرده اید و ان هم یک رهبر جوان وجود رهبر ارکستر برای چنین انسامبلی اجباریست؟ ایا در پیشرفت کار موثر است؟ تمام نوازندگان که به فنون رهبری آشنا نیستند که بتوانند از ان پیروی کنند؟
در یک گروه بزرگ نوازندگان مشکل شنیدن یکدیگر را دارند و به همین دلیل نیاز به کسی است که همه از او پیروی کنند و سرعت ضرب ها و اندازه نوانس ها را از وی بگیرند. بعلاوه در گروه مضراب همه چیز جنبه آموزشی دارد و بنای کار حرفه ای نیست، از این رو انتظار هم در همین حد است.

9) شما سال ها با دستان کار کرده اید – سال ها اهنگ سازی کرده اید - تدریس- نوازندکی در اثار مختلف و به طور قطع یکی از موزیسین هایی هستید که به گردن موسیقی ایران حق دارید و به پیشرفت ان کمک شایانی کرده اید حال با این همه تجربه چطور حاضر هستید کنار چند جوان کم تجربه بنشینید و با متانت تمام نوازندگی کنید؟ چه احساسی دارید؟ و اصلا چرا این کار را انجام می دهید؟

این استدلال ها عاقلانه ست و با مورد سئوال شما که بازتاب عشق است، هماهنگی ندارد.با متانت ساز زدن اصل است و به این ربطی ندارد که کجا و با چه کسی ساز می زنی، بعلاوه این دوستان از جان و دل مایه می گذارند و با تمام مشکلات از راه های دور و نزدیک دور هم جمع می شوند، در کنار این ها با افتخار ساز نزنی، چه بکنی؟

10) ارکستر مضراب تا به حال در چه کشورهایی به اجرای برنامه پرداخته؟

در چند شهر آلمان و هلند





12) برخورد موزیسین های حرفه ای غربی با چنین ارکستری چیست؟

آنکه تا کنون کار این گروه را با توجه به موارد ذکر شده، شنیده ، دوستان را مورد توجه و تشویق قرار داده.

13) ایا تجربه ی گروه دستان به ارکستر مضراب کمک کرده یا دو عنصر و تجربه ی متفاوت هستند؟

حتما اینطور بوده، من ایمان دارم که تجربه سال ها کار گروهی این همه را میسر می کند، لیکن تجربه بدون دانش کاری از پیش نمی برد.
14) ایا آلبومی از گروه مضراب منتشر شده ؟ و در ایران مانند آثار گروه دستان از گروه مضراب آلبومی منتشر خواهید کرد؟
هنوز شاید زود است که در این مورد گفتگو کنیم.

15) فرض می کنیم یک جوان هلندی به ساز بربط علاقه مند می شود – بربطی تهیه می کند و شروع به نواختن می کند ( البته نمی دانم چگونه می تواند معلم بربط در کشور اروپایی پیدا کند ) بعد از مدتی قطعه نوازی شروع به نواختن ردیف سازی می کند – این جوان اروپایی چگونه می تواند فرق مخالف سه گاه را با اصفهان یا نوا درک کند؟ می دانیم که موسیقی ایرانی در خون ایرانی هاست در نتیجه برای ما ایرانی ها و تقریبا ما شرقی ها قابل درک تر است ولی یک جوان اروپایی چگونه می تواند با ربع پرده هایی که در موسیقی کشورش بسیار نا یاب است ارتباط بر قرار کند؟ به آن خو بگیرد؟ با ان به وجد بیاید؟ و با آن اشک بریزد؟ یاد گرفتن یک بحث است و لی خو گرفتن و زندگی کردن با ان بحثی دیگر . اگر می خواهید مثال بزنید که خب ویولن را هم در همه جا می نوازند باز سوال دارم که ویولن دیگر ساز کشور خاصی نیست متعلق به دنیا ست و در هر کشوری حداقل روزی 100 قطعه کلاسیک پخش می شود و همه کشورها از فقیر ترین تا غنی ترین حداقل یک ارکستر سنفنیک را دارند با توجه به این مسئله موسیقی کلاسیک ملموس تر از موسیقی کشورهای دیگر مثل ایران – هند یا افغانستان است و ارتباط گرفتن مشکل تر. ( نزدیک به 10 سال است که این سوال شخصی من است )

این که این موسیقی در خون ماست را بهتر است که طور دیگری بیان کنیم، شاید بهتر باشد بگوئیم که با ان خو گرفته ایم، بزرگ شده ایم و زندگی کرده ایم.در طرح مسئله موسیقی غرب و ساز ویلن شما کمی پاسخ خود را یافته اید، - با پدیده ای زندگی کردن اصل است.در میان ما ایرانیان نیز هستند بسیاری که موسیقی جزء ناچیزی از زندگی شان است، این گروه که تعدادشان کم هم نیست، آنهائی هستند که موسیقی را به دو دسته غمگین و شاد تقسیم می کنند و موسیقی برایشان فقط یک مصرف دارد.موسیقی پدیده ایست انتزاعی و شما نمی توانید بفهمید که دیگری چه تاثیری از آن می گیرد، به همین دلیل هم نمی توانید بگوئید که غربی ها از موسیقی ما نمی توانند مانند ما لذت ببرند، چرا که نمی دانید چه اتفاقی در درون انها با شنیدن موسیقی ما می افتد.من در این سالها برخورد ها و نگرش هائی در مورد موسیقی مان از همین مردمان اروپا دیده ام که نمونه اش را از بسیاری از همکاران خودمان ندیده ام.این است که عجولانه قضاوت نمی کنم. البته در یک تحلیل عام می توان گفت که موسیقی مانند زبان است که تا آن را نفهمی از آن لذت نخواهی برد، لیکن تنوع این زبان مانند زبان محاوره نیست و مرز سیاسی ندارد و مانند زبان صد در صد ملی نیست.آنچه ما امروز بعنوان موسیقی ایران نام می بریم دامنه اش تا برخی کشور های اروپائی می رسد و تشابه بسیار نیز با موسیقی رسمی اروپا دارد.


17) شما درباره ی اینده ی گروه دستان سخن گفته اید– اما در باره ی اینده ی گروه مضراب خیرآینده ی این گروه به چه شکل است؟
ما کارمان را می کنیم و تا آنجا که توانی باشد ادامه می دهیم.



18) حال که صحبت از گروه مضراب است لطف کنید اسم نوازندگان و دستندرکاران این گروه را برای ما بگویید؟

لیست نوازندگان گروه بزرگ مضراب

تار 1- رامین عظیمیان 2- محسن بنا یی3- محمد طبا طبا یی بم تار 4- سجاد رهنمایی5- سعید خطیر مهر 6- لاله جوشنی سه تار7 - پژمان زاهدیان8- فرزانه جهان میر9- امیر صحرایی10- گیو قلمکاری پور11- بهروز نقی پور 12- آبتین جوان پیکر13- شاهین فتح راضی سنتور14- بهزاد روشن پور بربط15- ساسان عضدی 16- متیو دوپونت نی17- حسین زارع سازهای کوبه ای18- پاشا کرمی تنبک19- محسن نجاتی دف و دایره آواز20- مرسده هاشمی 21- سهیلا فلاحی22- فروز جوادی23- منصوره زرندی24- آذر مشاور25- سونیا کریمی

رهبر: بابک کامگار

19) شما هیچ وقت از تحصیلات موسیقی خود سخن نگفته اید آیا تحصیلات اکادمیک موسیقی دارید؟

من در دانشسرای هنر (روزانه) و هنرستان ملی موسیقی (شبانه) درس موسیقی خواندم، مدرسه غیر رسمی دیگر نظیر خانه ما ن، چاووش، دستان و غیر ... نیز زیاد دیده ام که تاثیرش بسیار بیشتر ازرسمی هایش بود.



20) ارکستراسیون - ساز شناسی و تلفیق هارمونی های شما بسیار عالی و دلنشین است آیا ساز غربی هم می نوازید؟خیر
21) اصولا چند ساز را با هم نواختن خوب است چه ساز ایرانی یا غربی – نظر شما در این باره چیست؟
به نظر من یک عمر و یک ساز، البته من خودم دو ساز می زنم، لیکن گاهی که در مقابل این یکی روسپیدم از آن یکی خجالت می کشم.

22) تحصیلات اکادمیک برای جوانی که حرفه اش را موسیقی قرار می دهد واجب و مفید است؟ یا خیر به طور آزاد هم می تواند به سر منزل مقصود برسد؟

دروسی است که حتما باید خوانده شود و فنونی که باید فرا گرفته شود، در مدرسه یا خصوصی، بعلاوه بودن در محیط سلامت موسیقی عامل رشد و جا افتادن همه این هاست.
23) جسارتا - ما جوان ها برای پیشرفتمان باید رهنما و الگویی داشته باشیم حال از شما سوال دارم شما که در چند شاخه ی موسیقی به طور حرفه ای فعال هستید ( نوازندگی دو ساز تار سه تار _ اهنگ سازی – تدریس ) چگونه به همه ی این کارها میرسید؟ روزی چند ساعت مشغول نواختن هستید ؟ راه و روش نواختن صحیح نواختن چیست؟ اصلا چه کار باید بکنیم؟ ( ما جوان ها واقعا با این مشکلات روبرو هستیم که نمی دانیم چه کار باید بکنیم همه ساز می زنند اهنگ می سازند ولی قدم از قدم موسیقی ایران برداشته نمی شود دست اخر همه ی ما نا امید یا ساز را کنار می گذاریم – یا خود را بی استعداد می یابیم و دچار اوضاع روحی نا مناسب می شویم چرا که هیچ تدبیری برای این موضوعات وجود ندارد
در کار هنر باید کار بسیار کرد و توقع کم.اگر نوزادی را نگاه کنید و انتظار داشته باشید که بزرگ شدنش را ببینید، هیچ اتفاقی نمی افتد، ولی اگر به او برسید و به بزرگ شدنش فکر نکنید سلامت رشد خواهد کرد و رشید نیز خواهد شد.برنامه ریزی شده کار کنید، باید بدانید روی چه موضوعی کار می کنید، تا آنجا که من می دانم بسیاری جوان های نوازنده مسئله اصلی شان شده سریع زدن پاساژ ها و دایره هنر موسیقی را با میدان اسب دوانی اشتباه می گیرند.برای نوازنده شدن فقط نباید نواخت، بلکه باید با تفکر نواخت و متفکر نیز شد. موسیقی باید شما را متاثر کند نه متحیر.البته این ممکن نیست که همه کسانی که درس موسیقی می خوانند موسیقی دان برجسته بشوند، برای آفرینش هنر به جزفراگیری فنون موسیقی نیاز به زمینه های دیگری هم هست که همگان ندارند.بسیاری از کسانی که ساز می زنند فقط نوازنده خواهند شد و آثار دیگران را اجرا خواهند کرد.و برخی نیز در بخش های آموزشی و تئوریک فعال خواهند بود.
24) وضع موسیقی ایران را چگونه می بینید؟ ( از تمام زوایا )
موسیقی در تمام دنیا از حمایت های دولتی برخوردار است، هیچ ارکستر سیمفونیکی در دنیا با درآمد حاصله از کنسرت ها زندگی نمی گذراند.هیچ سالن کنسرتی بدون حمایت های دولتی و اسپانسر های رسمی و غیر رسمی روی پا نیست.موسیقی تنها پدیده هنری ست که شما روز شب را به هر شکل با آن می گذرانید، حتی کسانی که یک پخش صوت ساده در منزل ندارند، ناخواسته شنونده موسیقی اند.کدام فیلم بدون موسیقی؟کدام تصویر بدون موسیقی؟و کدام مراسم شادی و سوگی بدون ترنم آوازی یا سازی گذشته ومی گذرد ؟این هنر مستقل است و مکمل همه هنر هاست ، این هنر دل را از هر گونه پلیدی می شوید، بر علیه خشونت است و صلح می طلبد.درخت تنومند موسیقی را که موجب صفای زندگی شماست، آبیاری کنید
25 ) اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید ؟
خیر
از این که وقت شریف خود را در اختیار ما گذاشتید تشکر می کنم



هشت سال جنگ- موسیقی در دوران رزم- موسیقی در دوران اسارت- خاطرات یک آزاده( مصاحبه با فرهمند حسینی )



دوشنبه 14 آبان 1386

با عرض خسته نباشید خدمت شما:

صحبت ما در مورد وضعیت موسیقی در دوران 8 سال دفاع مقدس است در واقع با شما - هم به عنوان یک رزمنده به گفتگو می نشینم و بعد به عنوان یک آزاده که در اسارت رژیم بعثی عراق سال هایی از عمر خود را سپری کرده اید - شاید این موضوع کمی خنده دار به نظر بیاید اما حتما در آن زمان و در اردوگاه ها از موسیقی استفاده می شده. اما قبل از این بحث با هم کمی به عقب تر برگردیم و دوست دارم از وضعیت موسیقی در هنگام رزم در جبهه ها برای ما بگویید وبعد در مورد دوران اسارت شما و وضعیت موسیقی در آن زمان با هم صحبت کنیم.
همان طور که می دانیم موسیقی کاربرد های مختلفی دارد سوال من این است که در جبهه ها از موسیقی چه استفاده ای می شد؟

با سپاس از فرصتی که در اختیار من گذاشتید تا گوشه ای از شرایط زمان جنگ را برای شما بیان کنم و این که موسیقی و نوا در آن شرایط چه حال و هوایی را داشته.

با توجه به شرایط انقلابی که در ایران رخ داده بود ارزش های جدیدی در جامعه عنوان شده بود و در سال های اولیه پرداختن به سرود های انقلابی و نواهای مذهبی بیشتر شده بود. در جبهه برای تجهیز و تشویق روحیه نفرات از مارش های نظامی و نواهای مذهبی استفاده می شد . انسان هایی که دائما در حالت ترس و اظطراب به سر می بردند و امادگی روحی و روانی خاصی بر اساس شرایط پیش اماده پیدا کرده اند با تمام شرایطی که عنوان می کردند از جان گذشته و فدائی هستند اما هنوز رشته هایی از وابستگی در وجودشان موج می زد – بالاخره دل کندن سخت است . از ان طرف همیشه اهنگ ها ما را به دنبال خودش می کشاند و حتی این جمله گفته شده که زمین اهنگی دارد اگر گوش شنوایی باشد – صدای یک پرنده – شر شر آب این ها همه نغماتی هستند که در روحیه شما تاثیر گذار است. به عبارتی دیگر همه ی ما می دانیم که غذای روح موسیقی است.

با این شرایط از موسیقی در جبهه ها استفاده می شد اما موسیقی همکاهنگ با محیط جنگ – محیط انقلابی و اسلامی.
گرایش درونی رزمنده هابیشتر به چه سبکی از موسیقی بود؟

رزمنده ها عموما از درون همین جامعه بیرون امده بودند به خاطر جوان بودن ان ها موسیقی برایشان ارزش بیشتری هم داشت اما باز هم تحت شرایط روحی انقلاب و دفاع مقدس قرار گرفته بودند معمولا در آن شرایط آهنگ ها هر چه ضربی تر و پر تحرک تر بود بیشتر با روحیه آن ها سازگار بود نا گفته نماند یک سری از رزمنده ها به خاطر شناخت بیشتری که از موسیقی داشتند با موسیقی سنتی بیشتر رابطه بر قرار می کردند به یاد دارم همان موقع آهنگ هایی که با صدای آقای محمد رضا شجریان خوانده شده بود طرفداران زیادی داشت و در آن حال و هوا به دل ما می نشست.

مطلبی را عرض کنم هر شخصی که به هر نحوی وارد جنگ و جبهه شد در نوبه ی خود انسان محترمی است اما همه به یک اندازه به آرمان های موجود اعتقاد نداشتند – همه با اموزه های خالصانه ی وطن پرستی نمی جنگیدند به همین دلیل باید توجه کنیم مجموعه ای از تمام گرایشاتی که در سطح جامعه موجود بود به وسیله ی این افراد وارد جبهه شده شده بود.

خیلی ها به صدای آقای اهنگران گوش می دادند – خیلی ها موسیقی سنتی می شنیدند و تعدادی هم هنوز نغمات ساخته شده ی پیش از انقلاب را زمزمه می کردند مانند ترانه ها ی فرهاد – فریدون فروغی و....

رزمنده هایی که از شمال کشور به جبهه آمده بودند آهنگ های محلی خود را زیر لب زمزمه می کردند.

در کل رزمنده های شهرستانی بر اساس شرایط جغرافیایی محل سکونت خود بیشتر با موسیقی محلی زمان خود ارتباط داشتند بیشتر اهل موسیقی بودند زیرا همواره با طیف خاصی از موسیقی درگیر بودند. و جالب است بدانید از نظر من شنونده اکثرا صداهای رسا و خوبی داشتند به خصوص دوستان لرستانی – شیرازی . تمام این نجوا ها همه به خاطر این بود که سختی و مشقت جنگ کمتر احساس شود.
سوالی دارم و دوست دارم جواب صادقانه دریافت کنم چون همیشه وقتی این سوال مطرح شده پاسخ آرمانگرایانه شنیده شده و ان این که واقعا موسیقی در روحیه رزمنده ها و بعدها در روحیه اسرا تاثیر مثبت داشت و باعث تسکین رنج ها ی ان ها می شد؟ یعنی اگر موسیقی را از آن محیط حذف می کردی کمبودی احساس می شد یا که بعضی اوقات موسیقی پخش می شده – ترانه ای زمزمه می شده – نوحه ای خوانده می شده و توجهی سطحی را به خود جلب می کرده؟

ببینید از نظر روانشناختی هیچ کس منکر اثر موسیقی بر روان انسان نیست . از طرف دیگر شرایط است که انسان ها را می سازد شاید در محیطی عادی شنیدن یک نوحه هیچ تاثیری بر شما نگذارد اما در شرایطی که زیر اتش باری دشمن هستید – دوستتان زخمی شده – سرنوشت شما نا معلوم است – شاید شنیدن یک نوحه چنان انرژی در شما ایجاد کند که غیر قابل تصور باشد. برای همین است که ما در شرایط آموزش نظامی می بینیم که با نواختن مارش های نظامی که اکثرا ضربی هستند سربازان را به حرکت و جنبش در می اورند. در جبهه ها هم دقیقا همین امر صدق می کرد که با ذکر مصیبت هایی که بر پیشوایان ما در طول تاریخ رفته بود مانند واقعه دشت کربلا - یاداوری آن ها از یک طرف ما را تسکین می داد و طرفی دیگر ما را تجهیز می کرد. یک عمل خیلی حساب شده بود که با استفاده از موزیک و مارش های نظامی این حالت را در ما ایجاد می کردند و به نحو مطلوب هم از ان بهره برداری می کردند.

چون سوال صادقانه از من شد دوست دارم صادقانه جواب دهم که هر کس در جبهه بود می ترسید و شما هم نباید توقع داشته باشید که یک پسر 19 – 20 ساله چشمش را ببندد و بگوید نه من نمی ترسم – من خودم هم می ترسیدم و با دوستانم هم که صحبت می کردم ان ها هم ترسیده بودند. فشار روحی که در این موقعیت به ما وارد می شد – هیجانی که به ما دست می داد – خشک شدن لب و دهانمان در همان دقایق اولیه با شنیدن همان نوا ها و سرود ها 60% این اظطراب و هیجان فروکش می کرد.

حالا می خواهیم کمی از زمان اسارت شما صحبت کنیم . از اردوگاهی که شما چند سالی در آن زندگی کردید و حتما در آن شرایط بی امکاناتی اسارت موسیقی هر چند سطحی در میان شما وجود داشته. میدانید که در سال های اولیه انقلاب و جنگ موسیقی حرام اعلام شده بود و حتما در زمان اسارت شما متعصبینی وجود داشتند که نسبت به قضیه استفاده موسیقی در اردو گاه اعتراضی داشته باشند ان ها چگونه برخورد می کردند و شما چگونه پاسخ می دادید؟

اسارت و اردوگاه یک شرایط مبهم و گیج کننده برای همه ما بود . انسان هایی که دران شرایط قرار گرفتند بیشتر به دنبال پیدا کردن خودشان بودند . چون زیر نظر دشمن قرار گرفته بودیم تعداد خیلی زیادی بر این امر معتقد بودند که ما باید به عنوان نماینده کشورمان و ملتمان چیزهای ا باید از خودمان بروز بدهیم که در شان این ملت بزرگ است و از یک سری عادت ها و رفتارهایمان باید صرف نظر کنیم که تئوری قابل قبولی بود. اما سرکوب کردن یک سری مسائل بیش از حد بود. تعصب کور نشان دادن – برخورد های سخت بایک دیگر – تهدید هایی که وارد می کردند چرا که یک گروهی با یک تم و مایه مذهبی خودشان را در راس قرار می دادند و فکر می کردند ان ها تنها کسانی هستند که می فهمند. در نقطه ی مقابل آن را هم داشتیم- یگ گروه غیر مذهبی و ان هم فکر می کرد کاری که خودشان انجام می دهند صحیح است.

و این اقلیت فکرمی کردند باید اکثریت را به دنبال خودشان بکشانند و دیگران هم از ان ها اطاعت کنند. با این اوضاع از طرف نقطه ی مقابل مقاومت می شد و این مقاومت ها با ظرافت خاصی انجام می شد چون نمی خواستیم درگیری ما برای دشمن نمود پیدا کند و متوجه شود که بین ما چند دستگی وجود دارد.

یکی از مخالفت های متعصبین همین موضوع بود که شما فرمودید : آن ها با هر گونه اواز خواندن – موزیک زدن و زمزمه کردن مخالف بودند اما در این شرایط سخت پر کردن 24 ساعت وقت واقعا یک هنر بود برای این که شما دائما زیر هجوم افکار شکست بودید و این ها مسائلی بود که هیچ وقت برایمان قابل حل نبود. گاهی اوقات واقعا واجب بود که از ته دل نجوایی بکنی و اگر این کار را نمی کردی منفجر می شدی. حالا مسئله فرق کرده بود زیرا نوع مبارزه کردن فرق می کرد و این نجوا کردن دیگر به شکل دعا و نوحه جواب نمی داد – شما در یک شرایط گسست قرار گرفتی و در شرایطی قرار گرفتی که شما را مبهوت کرده و دیگر نمی توان انتظار داشت که با همان نواهای قبلی شما را سر حال آورد و به شما تعادل روحی بخشد و در این جا بود که هر کس خودش باید گلیمش را از اب بیرون کشد . شرایط به جایی رسیده بود که اگر یکی نوحه می خواند می گفتند دیگر بسه خودمان به اندازه کافی غم و غصه داریم و یکی اگر اوازی می خواند می گفتند در این موقعیت مثل این که خیلی خوشی ؟! اما نکته قابل توجه این است که هر دو آن ها دنبال یک چیز می گشتند و ان چیزی جز آرامش نبود و هر دو گروه هم حق داشتند و این مسئله در سال های طولانی اسارت به تعادل رسید و هر دو گروه با هم به تفاهم رسیدند که چه وقت باید نوحه را خواند و چه وقت ترانه را و کی سرود انقلابی .

اسیر یعنی : نا معلومی – یعنی نا آگاهی – یعنی بی آیندگی و در این شرایط که ما مجبور به زندگی کردن در لحظه بودیم فقط نوا ها به ما آرامش می دادند - گاهی نوحه – گاهی ترانه و گاهی ..... بعد از شکنجه تنها چیزی که باعث می شد بتوانیم سوزش های زخم ها را تحمل کنیم فقط زمزمه کردن بود .
آیا از موزیسین ها هم اسیر داشتیم؟ منظورم از موزیسین - موزیسین های حرفه ای است؟

بله - من می توانم آقای افشار را مثال بزنم که در سطح خیلی بالایی آهنگ سازی می کردند که فکر کنم هنوز هم مشغول فعالیت هستند و دوستان دیگری هم بودند که من اسمشان در خاطرم نمانده.
اگر یک اهنگ ساز در بین شما اسیر بود چگونه اهنگ ها را به خاطر می سپرد؟ آیا ان ها را نت می کرد؟

بله – نت ها را به طور مخفیانه روی درب یا دیوار می نوشت .
تا جایی که من مطلع هستم ان جا هیچ امکاناتی در اختیار نبوده با چه وسیله ای آن ها می نوشتند؟

این گونه مثال بزنم که در آن جا خودکار حکم یک فاتوم اف 14 را داشت ! یعنی ممنوع بود و اگر می گرفتند شدیدا مجازات داشت. ولی از طرفی هم نیاز و احتیاج پدر ابتکار است باور کنید در این شرایط ما همه وسایلی داشتیم و همه چیز را فراهم می کردیم. با دوده زغال و روغن - جوهر می ساختیم با تکه و خرده چوب ها قلم درست می کردیم و روی کاغذ های سیگار می نوشتیم حالا شخصی روی این کاغذ ها احادیث جمع می کرد – یکی خاطرات و تاریخ اسارت را ثبت می کرد – یکی برای خودش لغت نامه زبان درست می کرد و موزیسین و اهنگ ساز هم نت های خود را ثبت می کرد. و جالب است بدانید که همان اهنگ ساز بعد از نوشتن همان نت ها با ابتدایی ترین وسایل مثلا یک تیکه چوب و یک قوطی کنسرو یا یک سطل پلاستیکی سعی می کرد جای نت های نوشته شده را پیدا کند و ان ها را به اجرا در آورد.

نکته جالب تر این که یک سری از دوستان پس از ساخته شدن این سازها با ابتدایی ترین وسایل به صدای ان علاقه مند می شدند و می آمدند و از شخص نوازنده در خواست اموزش می کردند.

ما ان جا در روزها و ساعت های مختلف کلاس های مختلف داشتیم و هر کس هر چه بلد بود به دیگری می اموخت کلاس زبان خارجه – ریاضی – ادبیات فارسی و موسیقی با همان ساز دست ساز .

مسئله مهمی که در آن جا به سرعت رشد کردن انتقال دانش و هنر به طریقه ی سینه به سینه بود.
می دانم در این شرایط سخت امکان چنین کاری نبوده اما اتفاق افتاده بود که دوستان نوازنده با همان سازها ی ابدائی خود به طور مخفیانه به اجرای کنسرت بپردازند؟

بله ما برای مناسبت های مختلف اجراهای مختلفی داشتیم اما در خفا – مثلا به مناسبت دهه فجر سرود های انقلابی اجرا می کردیم – به مناسبت نوروز سرود های محلی و سنتی و شاد اجرا می کردیم . سرود ای ایران اجرا می کردیم – سرود جمهوری اسلامی را با هم می خواندیم که به شدت مجازات داشت چون آن ها نمی خواستند ما پایبند به این بنیاد ها باشیم و ارتباط مان را با این مسائل حفظ کنیم.
شما به سبک و نوع موزیک عرب خیلی آشنا هستید حتی در رابطه با ساز خودم که عود هست با شما صحبت می کردم تمام نوازندگان عود عرب را می شناختید و با نحوه نوازندگی ساز آن ها آشنا هستید – با توجه به صحبت هایمان ارتباط شما با محیط بیرون از اردوگاه کاملا قطع بوده شما چگونه این اطلاعات را دریافت کردید؟

در سال ها ی اول اسارت خود ما استفاده از رادیو عراق شدیدا ممنوع می دانستیم و کسیبه رادیو عراق گوش نمی داد– سران بعث هم استفاده شخصی از رادیو را برای ما ممنوع کرده بودند که مبادا موج رادیو ایران را پیدا کرده و به ان ها گوش کنیم. بعدها یک سری از بزرگان به ما توصیه کردند که از رادیو عراق استفاده کنید و باید قوه تحلیل داشته باشید.

از لحاظ شنیداری: در خلال برنامه های رادیو عراق با هنرمندان و موزیسین ها و صدای ساز ان ها آشنا شدیم و از لحاظ دیداری: اولین جرقه استفاده تلوزیون پس از سال ها به توصیه صلیب سرخ با پخش کردن مسابقات جام جهانی فوتبال برای اسرا آغاز شد . در خلال پخش این برنامه ها موسیقی پخش می شد یا چهره نوازنده ای نشان داده می شد و یا نواختن ساز موزیسینی را پخش می کرد و ما هم از این امکانات استفاده می کردیم و یاد می گرفتیم ما اوایل دوران اسارت روزنامه های عراقی را نمی خواندیم اما بعدها به این نتیجه رسیدیم که می شود از همین روزنامه ها هم یاد گرفت مثلا جشواره ی شعری در عراق بر پا شده بود و در رابطه با این جشنواره در یکی از روزنامه ها که در دسترس ما بود مطالبی نوشته شده بود ما هم آن را مطالعه کردیم و با اسامی و سبک شعری آن ها آشنا شدیم و این اگاهی جدید برای ما خیلی با ارزش بود.

شما در دوران اسارت به صورت انفرادی هم باز داشت بودید؟ در آن جا استفاده از سوئیت شخصی یا همان سلول انفرادی متداول بود – بله من مدت 9 سالی که آن جا بودم بارها در سلول انفرادی بودم .

خودتان درموقع که در سلول انفرادی به سر می بردید چه سرود یا ترانه ای زمزمه می کردید؟

سلول انفرادی ان جا در حد یک کیوسک تلفن بود نه می شد درونش بنشینی – نه بخوابی – نه به طور عادی بایستی و هیچ گونه روشنایی هم نداشت.

شما برای رهایی ذهنی از این وضعیت مجبور بودید کاری برای خود داشته باشید : سوت زدن – زمزمه کردن – ضرب گرفتن روی درب – پا کوبیدن به صورت ریتمیک روی زمین کارهای عجیبی نبود. من خودم بیشتر به دیوار تکیه می دادم و سوت می زدم و زمزمه می کردم – گاهی اوقات هیچ چیز هم نمی خواندی اما صدایی از هنجره خود رها می کردی که تنهایی خود را پر کنی و گذر زمان را متوجه نشوی.

شما آگاه هستید که نوحه از نظر موسیقی شناسان دارای جایگاهی خاصی است. می خواستم بدانم کسانی که در اردوگاه نوحه می خواندند به این امر آگاه بودند که نوحه ریشه ی موسیقایی دارد و در زمان خود جزو موسیقی های مجاز به شمار می امد یا فقط می خواندند چون همیشه در مراسم دینی به این کار می پردازندو اگر روی ملودی همان نوحه شعر دیگری می گذاشتی از خواندن ان دست می کشیدند؟

خدمت شما عرض کنم هنری که بین رزمندها و اسرا وجود داشت تغییر شعر اهنگ ها بود – یعنی می آمدند و یک شعر انقلابی را به یک جک تبدیل می کردند و با همان ملودی می خواندند گاهی شعر همین نوحه ها هم به همین صورت در می آمد. این مسئله یک تفریح به حساب می آمد و هدف از این کار هیچ گونه بی احترامی کردن به عقاید و آرمان های دینی نبود و گاه از خصوصیات نوجوانی و جوانی بچه ها نشات می گرفت. اما کسانی که آن جا نوحه می خواندند به این امر واقف نبودند که نوحه ای که در حال زمزمه کردن ان هستند بر یک دستگاه موسیقی استوار است – دارای لحن است – و دارای اهنگ است . آن ها فقط فکر می کردند که این نوحه اسلامی و مجاز است پس شروع به خواندن ان می کردند. البته کم کم با کلاس های قرانی که ان جا بر پا شد دوستانی که نوحه می خواندند با صوت و لحن آشنا شدند و آگاه شدند که هر چه با صوت بهتر خوانده شود دل نشین تر می شود.

واقعیت این است که مرز بین انسانیت و حیوانیت یک خط است و مرز بین موسیقی خوب و بد هم همان یک خط بیشتر نیست. باید ما قوه ی تشخیص و تحلیل را باید داشته باشیم که بدانیم کدام درست است کدام غلط و کدام توصیه شده و کدام باعث رشد و ارتقاء فکری و فرهنگی ما می شود . مشکل ما این است که عده ای نظرات شخصی خود را وارد این روند می کنند و به جای ارتقاء باعث رکود می شوند . مثلا دوستی که در اردوگاه با لوله ای نی ساخت و شروع به نی زدن کرد اما خود دوستان هم اتاقی ما نی او را شکستند و همیشه برای ما سوال بود که او چه کار خلافی انجام داده؟ در واقع فرق بین ذهن خوب و ذهن بد هم همان یک خط فاصله است.
در دوره اسارت- شما متوجه شدید که آیا در عراق به موسیقی اهمیت داده می شد یا خیر؟ زیرا هر دو کشور – کشور اسلامی بود . در برهه ای از زمان در کشور ما موسیقی حرام اعلام شد و تقریبا به صورت نیمه تعطیل در امد زیرا بر این عقیده بودند که موسیقی به پیشرفت معنوی افراد لطمه وارد می کند که البته بعد از مدتی با فتوای امام خمینی موسیقی ازاد اعلام شد – این نکته برای من حائز اهمیت است که در زمان تعطیلی موسیقی ایران – موسیقی عراق چگونه بود ؟ آیا از نظر دولت و در بین مردم از اهمیت خاصی برخوردار بود ؟

ما عنوان می کنیم که منظور از اموزش تغییر تحول در نگرش انسان هاست که با این تغییر و تحول کار کردها بهتر خواهد شد. و جمله ای وجود دارد که می گویند در کشورهای پیشرفته آموزش شعور است . در کشورهای جهان سوم آموزش شعار است . شما فکر نکنید چون عراق موسیقی را آزاد گذاشته بود موسیقی رشد کرده بود شرایط بهتری داشت. در آن جا هر کس برای سران مملک و به نفع سیستم ان ها موسیقی می ساخت یا شاعری شعر می گفت انسان خوب و بر تری بود در غیر این صورت اجازه پیشرفت ان چنانی نداشت. و این مسئله ریشه در عدم اموزش دارد . در عراق هم موسیقی بود اما موسیقی پیش پا افتاده و در سطح کاباره ای رواج داشت و موسیقی دانان حرفه ای و تحصیل کرده همیشه در فقر کاری به سر می بردند و کسی آن ها را درک نمی کرد.


شما خودتان صحبت خاصی دارید که بخواهید بگویید؟

در رابطه با 8 سال دفاع مقدس و بعد از آن در دوران اسارت آن جور که باید به مسائل فرهنگی و هنری این دوران پرداخته می شد – پرداخته نشده است . شما بروید و ببینید نقاشی های آن دوران چه مضمون هایی داشته؟ بروید و ببینید کارهای دستی چگونه بوده؟ همچنین در رابطه با موسیقی ان دوران – شعر ها ی آن دوران – روش درس خواندن و آموزش – روش زندگی کردن . همیشه به یک تم کلی که در این رابطه وجود دارد اشاره شده ولی هیچ کس به طور تخصصی به تحقیق در این باره نپرداخته . به هر حال این مسائل جزئی از تاریخ ایران است و هیچ گاه نمی توان ان ها را از این تاریخ جدا کرد.

از این که وقت خود را دراختیار ما گذاشتید تشکر می کنم و من را ببخشید که باعث یاداوری خاطرات تلخ شما شدم.

لینک مطلب:www.artmusic.ir/news/show.asp?id=15193

۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

گفت و گو با حميد متبسم در باره ي گروه بزرگ مضراب

شنبه 18 اسفند 1386

به نام مقام متعال



استاد متبسم عزیز در هفته های اخیر مصاحبه های زیادی با گروه دستان در رابطه با اجرای اخر شما یعنی کنسرت های دستان با همایون شجریان انجام شده و ازطریق رسانه های مختلف در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است – اما من مطلع هستم شما به غیر از همکاری با گروه دستان سرپرست گروه دیگری در خارج از کشور هستید به نام مضراب که فقط از ساز های مضرابی تشکیل شده و اکثر نوازندگان ان جوان هستند.

متاسفانه از نظر رسانه ای خیلی کم به این ارکستر پرداخته شده با توجه به این که این کار در خارج از کشور بسیار دشوارست – این مصاحبه گفت و گوی من شما ست درباره ی گروه مضراب و چون مضراب گروه جوانی است دغدغه های جوان های موزیسین را هم برای شما مطرح می کنم لطفا ما را راهنمایی کنید.


1) چطور شد که به فکر تشکیل ارکستر مضراب افتادید؟ ( لطفا یک بیوگرافی کامل از این ارکستر برای ما بگویید)

اگر انتظار دارید که محیط اطراف شما مورد توافق و پسند شما باشد باید شما نیز در آن فعال باشید، یک گیاه به شما طراوت و زیبائی می دهد و از شما نیز توقع نگهداری و آبیاری دارد.هنرجوی موسیقی بخصوص آن که کارش موسیقی نیست نیازمند انگیزه برای ادامه کار است و نمی تواند همیشه برای خودش ساز بزند.

در حاشیه: این درست است که در گروه مضراب بسیاری از جوانان همکاری می کنند لیکن برخی نیز از جوانان قدیم اند.


2) استاد دهلوی در سال 1371-1372 ارکستر مضرابی را در ایران تشکیل دادند که اتفاقا یکی از اعضای گروه دستان در این ارکستر می نواختند و ایشان کسی نبودند جز حسین بهروزی نیا – این ارکستر به علت عدم حمایت دولت تعطیل شد و در سال 1383 دوباره فعالیت خود را اغاز نمود ( این بار با نوازنده های جوان ) و در سال 1384 3 شب در تالار وحدت به اجرای برنامه پرداخت و همین طور در جشنواره ی فجر سال 1384 و باز به خاطر عدم حمایت دولت منحل شد – من نمی دانم شما هم در سال اولی که این ارکستر اغاز به کار کرد در ان می نواختید یا نه؟ اما همواره یک سوال برای من مطرح بوده و ان این که ایده ی گروه مضراب را از ارکستر مضرابی استاد دهلوی گرفتید یا خیر الگوئی شخصی و جدا گانه داشتید؟

- در این که انسان همیشه از آنجائی حرکت می کند که دیگران رسیدند، شکی نیست، لیکن تشابه نام گروه مضراب وارکستر مضرابی اتفاقی ست.و اگر چه در حال حاضر بیشتر نوازندگان این گروه نوازندگان تار و سه تار اند لیکن محدودیتی برای شرکت ساز های دیگر نیست.در نتیجه می توانست نام این گروه هر چیز دیگری نیز باشد.

3) این ارکستر از چند نوازنده تشکیل شده و چه ساز های را پوشش می دهد؟ با مشکل کوک ساز های ایرانی چه می کنید ان هم با این تعداد نوازنده؟ در حال حاضر 26 نفر در این گروه شرکت دارند که شامل نوازندگان تار، سه تار، بمتار، بربط، عود، سنتور، نی، سازهای کوبه ای و خواننده می شود.

- مشکل کوک ساز های ما که تمامی ندارد، لیکن یکی از دلایل متغیر بودن کوک ساز های ما نبود یک کوک ثابت است.من سر کلاس به همه دوستان یک کوک ثابت توصیه می کنم(سی بجای دو )که در مجموع معدل مناسبی ست برای همه ساز های ایرانی.این بدین معنی ست که هنرجویان و خود من نیز در حد امکان هیچ گاه کوک پایه سازمان را عوض نمی کنیم.خود این کمک بزرگی ست برای ثابت ماندن کوک و کم شدن گرفتاری هایش.
4) رپرتوار این ارکستر چگونه تهیه می شود؟ ایا قطعات را خود شما می نویسید و برای ارکستر تنظیم می کنید؟

بله تا کنون بیشتر قطعات من اجرا شده، ولی یکی از بخش های آموزشی کلاس ما پرورش ذوق آهنگسازی ست که نتیجه اش قطعاتی چند از دیگر همکاران این گروه است.بعلاوه بابک کامگار که در هلند درس موسیقی می خواند و رهبری این گروه را بعهده دارد نیز خودش برای این گروه آهنگسازی می کند.
5) مسلما در کشوری چون هلند نوازنده ی سازهای ایرانی بسیار کم است ان هم نوازندگان جوان چون نواختن با ساز ایرانی شیوه های مختلفی دارد مثلا در گروه یک جور باید نواخت در ارکستر که کارها پارت بندی شده جور دیگر آیا این مسئله برای نوازندگان این ارکستر به راحتی قابل درک است؟
بکار بردن کلمه به راحتی راحت است، بهتر است بگوئیم کم کم و با زحمت یاد گرفتند و یا دارند یاد می گیرند.

6) تمام نوازندگان گروه مضراب از شاگردان شما هستند؟

شاید یکی دو تای آنها رسما شاگرد من نبودند.
7) نوازندگان همه تحصیلات موسیقی دارند؟
خیر همانگونه که در ابتدا اشاره شد، غالب این دوستان شغل دیگری دارند و موسیقی را در اروپا آموخته اند.
8) شما در این گروه از رهبر ارکستر هم استفاده کرده اید و ان هم یک رهبر جوان وجود رهبر ارکستر برای چنین انسامبلی اجباریست؟ ایا در پیشرفت کار موثر است؟ تمام نوازندگان که به فنون رهبری آشنا نیستند که بتوانند از ان پیروی کنند؟

در یک گروه بزرگ نوازندگان مشکل شنیدن یکدیگر را دارند و به همین دلیل نیاز به کسی است که همه از او پیروی کنند و سرعت ضرب ها و اندازه نوانس ها را از وی بگیرند. بعلاوه در گروه مضراب همه چیز جنبه آموزشی دارد و بنای کار حرفه ای نیست، از این رو انتظار هم در همین حد است.

9) شما سال ها با دستان کار کرده اید – سال ها اهنگ سازی کرده اید - تدریس- نوازندکی در اثار مختلف و به طور قطع یکی از موزیسین هایی هستید که به گردن موسیقی ایران حق دارید و به پیشرفت ان کمک شایانی کرده اید حال با این همه تجربه چطور حاضر هستید کنار چند جوان کم تجربه بنشینید و با متانت تمام نوازندگی کنید؟ چه احساسی دارید؟ و اصلا چرا این کار را انجام می دهید؟

این استدلال ها عاقلانه ست و با مورد سئوال شما که بازتاب عشق است، هماهنگی ندارد.با متانت ساز زدن اصل است و به این ربطی ندارد که کجا و با چه کسی ساز می زنی، بعلاوه این دوستان از جان و دل مایه می گذارند و با تمام مشکلات از راه های دور و نزدیک دور هم جمع می شوند، در کنار این ها با افتخار ساز نزنی، چه بکنی؟

10) ارکستر مضراب تا به حال در چه کشورهایی به اجرای برنامه پرداخته؟

در چند شهر آلمان و هلند





12) برخورد موزیسین های حرفه ای غربی با چنین ارکستری چیست؟

آنکه تا کنون کار این گروه را با توجه به موارد ذکر شده، شنیده ، دوستان را مورد توجه و تشویق قرار داده.

13) ایا تجربه ی گروه دستان به ارکستر مضراب کمک کرده یا دو عنصر و تجربه ی متفاوت هستند؟

حتما اینطور بوده، من ایمان دارم که تجربه سال ها کار گروهی این همه را میسر می کند، لیکن تجربه بدون دانش کاری از پیش نمی برد.
14) ایا آلبومی از گروه مضراب منتشر شده ؟ و در ایران مانند آثار گروه دستان از گروه مضراب آلبومی منتشر خواهید کرد؟
هنوز شاید زود است که در این مورد گفتگو کنیم.

15) فرض می کنیم یک جوان هلندی به ساز بربط علاقه مند می شود – بربطی تهیه می کند و شروع به نواختن می کند ( البته نمی دانم چگونه می تواند معلم بربط در کشور اروپایی پیدا کند ) بعد از مدتی قطعه نوازی شروع به نواختن ردیف سازی می کند – این جوان اروپایی چگونه می تواند فرق مخالف سه گاه را با اصفهان یا نوا درک کند؟ می دانیم که موسیقی ایرانی در خون ایرانی هاست در نتیجه برای ما ایرانی ها و تقریبا ما شرقی ها قابل درک تر است ولی یک جوان اروپایی چگونه می تواند با ربع پرده هایی که در موسیقی کشورش بسیار نا یاب است ارتباط بر قرار کند؟ به آن خو بگیرد؟ با ان به وجد بیاید؟ و با آن اشک بریزد؟ یاد گرفتن یک بحث است و لی خو گرفتن و زندگی کردن با ان بحثی دیگر . اگر می خواهید مثال بزنید که خب ویولن را هم در همه جا می نوازند باز سوال دارم که ویولن دیگر ساز کشور خاصی نیست متعلق به دنیا ست و در هر کشوری حداقل روزی 100 قطعه کلاسیک پخش می شود و همه کشورها از فقیر ترین تا غنی ترین حداقل یک ارکستر سنفنیک را دارند با توجه به این مسئله موسیقی کلاسیک ملموس تر از موسیقی کشورهای دیگر مثل ایران – هند یا افغانستان است و ارتباط گرفتن مشکل تر. ( نزدیک به 10 سال است که این سوال شخصی من است )

این که این موسیقی در خون ماست را بهتر است که طور دیگری بیان کنیم، شاید بهتر باشد بگوئیم که با ان خو گرفته ایم، بزرگ شده ایم و زندگی کرده ایم.در طرح مسئله موسیقی غرب و ساز ویلن شما کمی پاسخ خود را یافته اید، - با پدیده ای زندگی کردن اصل است.در میان ما ایرانیان نیز هستند بسیاری که موسیقی جزء ناچیزی از زندگی شان است، این گروه که تعدادشان کم هم نیست، آنهائی هستند که موسیقی را به دو دسته غمگین و شاد تقسیم می کنند و موسیقی برایشان فقط یک مصرف دارد.موسیقی پدیده ایست انتزاعی و شما نمی توانید بفهمید که دیگری چه تاثیری از آن می گیرد، به همین دلیل هم نمی توانید بگوئید که غربی ها از موسیقی ما نمی توانند مانند ما لذت ببرند، چرا که نمی دانید چه اتفاقی در درون انها با شنیدن موسیقی ما می افتد.من در این سالها برخورد ها و نگرش هائی در مورد موسیقی مان از همین مردمان اروپا دیده ام که نمونه اش را از بسیاری از همکاران خودمان ندیده ام.این است که عجولانه قضاوت نمی کنم. البته در یک تحلیل عام می توان گفت که موسیقی مانند زبان است که تا آن را نفهمی از آن لذت نخواهی برد، لیکن تنوع این زبان مانند زبان محاوره نیست و مرز سیاسی ندارد و مانند زبان صد در صد ملی نیست.آنچه ما امروز بعنوان موسیقی ایران نام می بریم دامنه اش تا برخی کشور های اروپائی می رسد و تشابه بسیار نیز با موسیقی رسمی اروپا دارد.


17) شما درباره ی اینده ی گروه دستان سخن گفته اید– اما در باره ی اینده ی گروه مضراب خیرآینده ی این گروه به چه شکل است؟
ما کارمان را می کنیم و تا آنجا که توانی باشد ادامه می دهیم.



18) حال که صحبت از گروه مضراب است لطف کنید اسم نوازندگان و دستندرکاران این گروه را برای ما بگویید؟

لیست نوازندگان گروه بزرگ مضراب

تار 1- رامین عظیمیان 2- محسن بنا یی3- محمد طبا طبا یی بم تار 4- سجاد رهنمایی5- سعید خطیر مهر 6- لاله جوشنی سه تار7 - پژمان زاهدیان8- فرزانه جهان میر9- امیر صحرایی10- گیو قلمکاری پور11- بهروز نقی پور 12- آبتین جوان پیکر13- شاهین فتح راضی سنتور14- بهزاد روشن پور بربط15- ساسان عضدی 16- متیو دوپونت نی17- حسین زارع سازهای کوبه ای18- پاشا کرمی تنبک19- محسن نجاتی دف و دایره آواز20- مرسده هاشمی 21- سهیلا فلاحی22- فروز جوادی23- منصوره زرندی24- آذر مشاور25- سونیا کریمی

رهبر: بابک کامگار

19) شما هیچ وقت از تحصیلات موسیقی خود سخن نگفته اید آیا تحصیلات اکادمیک موسیقی دارید؟

من در دانشسرای هنر (روزانه) و هنرستان ملی موسیقی (شبانه) درس موسیقی خواندم، مدرسه غیر رسمی دیگر نظیر خانه ما ن، چاووش، دستان و غیر ... نیز زیاد دیده ام که تاثیرش بسیار بیشتر ازرسمی هایش بود.



20) ارکستراسیون - ساز شناسی و تلفیق هارمونی های شما بسیار عالی و دلنشین است آیا ساز غربی هم می نوازید؟خیر
21) اصولا چند ساز را با هم نواختن خوب است چه ساز ایرانی یا غربی – نظر شما در این باره چیست؟
به نظر من یک عمر و یک ساز، البته من خودم دو ساز می زنم، لیکن گاهی که در مقابل این یکی روسپیدم از آن یکی خجالت می کشم.

22) تحصیلات اکادمیک برای جوانی که حرفه اش را موسیقی قرار می دهد واجب و مفید است؟ یا خیر به طور آزاد هم می تواند به سر منزل مقصود برسد؟

دروسی است که حتما باید خوانده شود و فنونی که باید فرا گرفته شود، در مدرسه یا خصوصی، بعلاوه بودن در محیط سلامت موسیقی عامل رشد و جا افتادن همه این هاست.
23) جسارتا - ما جوان ها برای پیشرفتمان باید رهنما و الگویی داشته باشیم حال از شما سوال دارم شما که در چند شاخه ی موسیقی به طور حرفه ای فعال هستید ( نوازندگی دو ساز تار سه تار _ اهنگ سازی – تدریس ) چگونه به همه ی این کارها میرسید؟ روزی چند ساعت مشغول نواختن هستید ؟ راه و روش نواختن صحیح نواختن چیست؟ اصلا چه کار باید بکنیم؟ ( ما جوان ها واقعا با این مشکلات روبرو هستیم که نمی دانیم چه کار باید بکنیم همه ساز می زنند اهنگ می سازند ولی قدم از قدم موسیقی ایران برداشته نمی شود دست اخر همه ی ما نا امید یا ساز را کنار می گذاریم – یا خود را بی استعداد می یابیم و دچار اوضاع روحی نا مناسب می شویم چرا که هیچ تدبیری برای این موضوعات وجود ندارد

در کار هنر باید کار بسیار کرد و توقع کم.اگر نوزادی را نگاه کنید و انتظار داشته باشید که بزرگ شدنش را ببینید، هیچ اتفاقی نمی افتد، ولی اگر به او برسید و به بزرگ شدنش فکر نکنید سلامت رشد خواهد کرد و رشید نیز خواهد شد.برنامه ریزی شده کار کنید، باید بدانید روی چه موضوعی کار می کنید، تا آنجا که من می دانم بسیاری جوان های نوازنده مسئله اصلی شان شده سریع زدن پاساژ ها و دایره هنر موسیقی را با میدان اسب دوانی اشتباه می گیرند.برای نوازنده شدن فقط نباید نواخت، بلکه باید با تفکر نواخت و متفکر نیز شد. موسیقی باید شما را متاثر کند نه متحیر.البته این ممکن نیست که همه کسانی که درس موسیقی می خوانند موسیقی دان برجسته بشوند، برای آفرینش هنر به جزفراگیری فنون موسیقی نیاز به زمینه های دیگری هم هست که همگان ندارند.بسیاری از کسانی که ساز می زنند فقط نوازنده خواهند شد و آثار دیگران را اجرا خواهند کرد.و برخی نیز در بخش های آموزشی و تئوریک فعال خواهند بود.
24) وضع موسیقی ایران را چگونه می بینید؟ ( از تمام زوایا )

موسیقی در تمام دنیا از حمایت های دولتی برخوردار است، هیچ ارکستر سیمفونیکی در دنیا با درآمد حاصله از کنسرت ها زندگی نمی گذراند.هیچ سالن کنسرتی بدون حمایت های دولتی و اسپانسر های رسمی و غیر رسمی روی پا نیست.موسیقی تنها پدیده هنری ست که شما روز شب را به هر شکل با آن می گذرانید، حتی کسانی که یک پخش صوت ساده در منزل ندارند، ناخواسته شنونده موسیقی اند.کدام فیلم بدون موسیقی؟کدام تصویر بدون موسیقی؟و کدام مراسم شادی و سوگی بدون ترنم آوازی یا سازی گذشته ومی گذرد ؟این هنر مستقل است و مکمل همه هنر هاست ، این هنر دل را از هر گونه پلیدی می شوید، بر علیه خشونت است و صلح می طلبد.درخت تنومند موسیقی را که موجب صفای زندگی شماست، آبیاری کنید
25 ) اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید ؟
خیر
از این که وقت شریف خود را در اختیار ما گذاشتید تشکر می کنم

کلاس تنبک نه- کلاس زندگی




يكشنبه 05 فروردين 1386

به کلاس تنبک بهمن رجبی می رویم- تهران اطراف میدان انقلاب – کوچه ای که حداقل برای هنر جویان مکتب او حس دیگری را بیان می کند.

وارد کلاس می شویم – آموزگاری بزرگوار مشغول تدریس است و بعد از احوال پرسی – با احترام تعارف می کند که بنشینی.

دیوار کلاس او مملو از قاب عکس است – عکس کسانی که می توان ان ها را انسان نامید- انسان هایی که هر یک در زمان خود به نحوی تاثیر گذار بودند- از ارنستو چگوارا گرفته تا وارطان – دکتر امیر حسین آریان پور – امیر ناصر افتتاح – فروغ فرخزاد – احمد شاملو – گلسرخی – صادق هدایت و......

این عکس ها سال هاست که بر دیوار کلاس رجبی نصب شده اند. این افراد کسانی هستند که رجبی اول روی آثار – شخصیت و اعتقادات و رفتار ان ها مطالعه کرده و بعد عکس شان را قاب گرفته و بر دیوار اتاق نصب کرده است.

به راستی کوبیدن قاب عکس به دیوار هم – اعتقاد – اندیشه و استواری نیاز دارد- باید تفکری عمیق داشت که سال های سال –تحت هیچ شرایطی و در هیچ ایامی عکس قاب عکس هایت تغيير نكنند.

هدف از نوشتن این مطالب بزرگ جلوه دادن و بت ساختن از بهمن رجبی نیست چرا که خود او هم راضی به این اقدام نخواهد بود و حتما او هم مانند تمام انسان ها ضعف هایی را در وجود خود احساس می کند

این نوشته ها – در بر گیرنده ی مطالبی هستند که هر کس با چند جلسه رفت و آمد در کلاس رجبی به ان ها پی خواهد برد. پس هدف – باز گو کردن حقایق برای دوستانی است که دوست دارند حقیقت را بیشتر بدانند و گاهی مرور کردن حقایق خالی از لطف نمی باشد. سعی می شود مطالب عامیانه بیان گردد- بی ضرر است هر از گاهی مطلبی عامیانه بخوانیم یا بنویسیم چرا که صداقت و احساس در مطلب عامیانه بیشتر به چشم می خورد تا در یک متن ادبی تمام عیار.

سال ها ست بهمن رجبی یکه و تنها به مبارزه پرداخته- سلاح او – اندیشه ی اوست و یار و همراه او در این راه – تنها خود اوست.

عده ی زیادی در طی این سال ها همراه او شدند ولی در نیمه ی راه بازگشتند چرا که مجبور بودند بر خلاف جهت آب شنا کنند و همچنین مجبور بودند اعتقاد و اندیشه و پاک دامنی پیدا کنند. این مسائل سبب شده که بهمن رجبی به تنهایی به مبارزه ادامه دهد و روزگار را سپری کند.

زندگی رجبی یک زندگی نمادین است و روحیه ی او را می توان با مطالعه ی زندگی روزمره ی او شناخت – او در هر شرایطی خود را استوار نگه می دارد شاید هیچ گاه این مطلب را به زبان نیاورد ولی با مطالعه ی زندگی او این مسئله آشکار خواهد شد چرا که در هر شرایطی هفته ای یک بار به کوه میرود حتی وقتی زانوی آسیب دیده دارد و از زیر عمل جراحی بیرون آمده و کوه نماد استواریست.

بسیار مهربان است- برای مثال: همیشه به شاگردانش توصیه می کند بعد از اتمام کلاس هر زمان به منزل رسیدند به او تلفن کنند تا صحت سلامت خود را به اطلاع دهند و اگر ان ها کم لطفی کنند و تلفن نزنند خود او به آن ها زنگ می زند – آیا این کار به جز مهربانی پیام دیگری در بر دارد؟

به جرات می توان گفت 90% اساتید و معلمان موسیقی کشور اصلا به این مسئله فکر هم نمی کنند چه رسد به انجام این عمل.

به شدت اخلاق مند و پای بند اصول است: به مناسبت روز جهانی زن به تمام هنر جویان خانم خود و حتی مادران آن ها تلفن می زند و این روز را تبریک می گویدو به آن ها هد یه ای تقدیم می کند.

در اجرای ارکستر ملل خود وقتی به عنوان سولیست روی صحنه ظاهر می شود و بعد از نواختن- رهبر ارکستر به او اشاره می کند که بایستد از روی صندلی خود تکان نمی خورد که مبادا صدای تشویق ها بلند تر شود. عادت کرده ایم هر که جلوی ما لفظ قلم تر صحبت کند لباس شیک تر بپوشد و به قولی آب را با چنگال بخورد بگوییم او مودب تر و با شخصیت تر است- اکثرا ظاهر بین هستیم و به جزئیات رفتار انسان ها بی توجه ایم این موضوع یکی از عوامل مهم در کج راهه رفتن ما به شمار می اید.

پوشش رجبی نشان دهنده ی احترام او به ایران و بیانگر مبارزه طلبی او با سلاح اندیشه و بیان وهدف این مبارزه بهبود یافتن اوضاع کنونی ایران است.

رجبی تنهایی را برگزیده- همه از این موضوع سو استفاده می کنند و می گویند خانواده او را رها کرده و به تنهایی سپرده است که این مطلب از بنیه اشتباه است. رجبی دیوانه بار عاشق همسر و فرزندانش است- او خود و روحیاتش را به خوبی می شناسد و همین امر سبب شده که تنهایی را برگزیند چرا که می داند روحیات او با ریتم موجود در خانواده هم خوانی ندارد و به خاطر این که لطمه ای به خانواده اش وارد نشود دورادور با آن ها زندگی می کند و این نشان می دهد بهمن رجبی انسان خود خواهی نیست و از روی عشق و محبت است که به تنهایی ساعت ها را همراه با دوستان و شاگردانش سپری می کند.

کمتر معلمی در جمع شاگردانش همسرش را از صمیم قلب ستایش می کند وبه او به چشم یک انسان روحانی نگاه می کند.

کمتر هنر اموزی ( آن هم در مقام رجبی ) حاضر می شود با جوان تر ها و حتی با شاگردانش کنسرت دهد و این کاریست که رجبی بارها و بارها با افتخار انجام داده است.

او همکارانش را دوست دارد و تمام حرص خوردنش برای حفظ شخصیت فرهنگی – هنری آن هاست- وی آرزو می کند همکارانش به عنوان یک هنر مند در جایگاه بالاتری از یک انسان معمولی قرار گیرند و باعث ارتقا سطح فکری و هنری دیگران گردند و این مسئله ایست که همکاران او هیچگاه متوجه آن نشدندو آن را درک نکردند.

جالب است- همه جا فقط حرف از تند خوئی اوست و تمام محاسن اخلاقی و رفتاری او را نادیده می گیرند؟ !!

دنیای امروز ایران درتمام عرصه ها هر روز با سرعتی باور نکردنی رو به وهم و نا خالصی پیش می رود و برای اشخاص بیدار و اگاه چیزی جز رنج و عذاب وافسردگی تند خویی- چیز دیگری در بر نخواهد داشت.

برای راه یافتن به مکتب رجبی و آموختن مکتب زندگی او بهترین بهانه نواختن تنبک است.



لینک مطلب: www.artmusic.ir/news/show.asp?id=12031

نقدی بر آلبوم دل دار



آلبوم دل دار با موسیقی ارشد طهماسبی وآواز محسن کرامتی سال هاست از طریق انتشارات ماهور در دسترس علاقه مندان است.

قطعات:

1) هفت ضربی

2) ساز

3) تصنیف هفت ضربی

4) ساز و اواز

5) تصنیف سه گاه

6) ساز

7) ساز و آواز

8 ) تصنیف همایون

9) ساز و آواز

10 تصنیف نیشابورک

با اشعاری از:

حافظ

مولانا

عطار

و نوازندگی :

حمید متبسم تار و سه تار

حسین بهروزی نیا بربط

داریوش زرگری تنبک

ارشد طهماسبی تار

در این البوم توضیح قابل توجهی درباره ی دست گاه راست پنجگاه داده شده که قطعات اولیه این مجموعه را در بر می گیرد.

هدف از نوشتن این نقد بررسی فنی موسیقائی این مجموعه نیست بلکه بررسی احساس ها و عواطف این البوم مد نظر است. چرا که موسیقی ایرانی بر پایه احساس استوار است و همان قدر که نوشتن نقد در مورد ساختار فنی اثر لازم است بررسی عواطف و احساسات نیز جزو واجبات به شمار می آید که متاسفانه کم تر به ان پرداخته شده.

در آلبوم دل دار مسئله ای که بیشتر جلب توجه می کند شعور در آهنگ سازی و نوازندگی است.

حس همبستگی افراد گرمای خاصی را به شنونده منتقل می کند.

از این مجموعه صدای مهربان در عین حال غم گین اما پر تهاجم می شنوید.

تهاجمی قانون مند و در زمان خود از نظر ساز بندی و ریتم ها مدرن.

بشکن ها و اشاره های زنده یاد زرگری در قطعه ی هفت ضربی امید پیروزی را در شما ایجاد می کند.

امید پیروزی نه برای فتح سرزمین های دور بلکه پیروزی در مسیر دل و دلدادگی.

تصنیفی دیگر از این مجموعه با کلام شیوای خود مهر تائید بر این دلدادگی می زند و شما را نصیحت می کند:

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود لیک به خون جگر شود

دراب ها و ریز های پر صلابت ارشد طهماسبی حس تلاش برای زندگی را به نمایش می گذارد و پاساژهای بالارونده به شما سختی های زندگی را گوش زد می کند.

صدای بربط حس آرامش بعد از پیروزی و تلاش را تداعی می کند – آرامش رسیدن به معشوق – زیبا زیستن – زیبا فکر کردن و زیبا دل دادن.

صدای ساز حمید متبسم تفکر را در شما بر می انگیزد – و دارای پیامی شگرف است: شعور ذاتی و فطری آدمیت همراه با صداقت پاک کودکانه که چون چشمه زلال است .

در این اثر احترام به چشم می خورد – احترام به همکار :

تصنیف نیشاپورک به مناسبت بازگشت حسین علیزاده بعد از اقامت چند ساله در آلمان ساخته شده.

احترام – گوهری کم یاب در عرصه موسیقی .

نکته ی حائز اهمیت این است که هیچ ساز کششی در این اثر استفاده نشده و همه ی ساز های ملودیک- مضرابی هستند اما چنان ریز بینانه و با وسواس نواخته اند که شما به هیچ وجه کمبود ساز کششی را احساس نخواهید کرد و هیچ خلائی به وجود نیامده.

همچنین مانند بقیه ی کارهای کرامتی کلمات چه در تصانیف و چه در اواز ها بسیار شمرده – متین و با احساس بیان شده اند و کلام با شنونده ارتباطی صمیمی بر قرار می کند.

و باز جای دارد از داریوش زرگری یاد کنیم که چه زود شکفت و چه زود پژمرد.

تنبکش مرحمی است بر زخم های ما.

لینک مطلب:www.artmusic.ir/news/show.asp?id=16148

مصاحبه با حمید متبسم در برنامه شبی با صاحبان نغمه های ماندگار رادیو پیام

شبی با صاحبان نغمه های ماندگار



شب گذشته ( 18 / 10 / 86 ) حمید متبسم آهنگ ساز و نوازنده تار و سه تار میهمان برنامه ی شبی با صاحبان نغمه های ماندگار در شبکه رادیویی پیام بود. مطالب زیر حاصل گفت و گوی 4 ساعته ی آقای کاکاوند با جناب متبسم در این برنامه می باشد.

قسمت اول:

آقای متبسم وقتی از شما سوال شد چه اهنگی را دوست دارید که برای شما پخش کنیم فرمودید چکاد پرویز مشکاتیان – بین این همه اهنگی که شما شنیده اید چرا این آهنگ را انتخاب کردید؟

اول این که اهنگ سازی پرویز مشکاتیان همیشه برای من سر مشق بوده و بعد این که دستگاه چهار گاه را خیلی دوست دارم ضمنا این قطعه فخر دستگاه چهار گاه را خیلی خوب بیان می کند.

چند وقت است ایران نیستید؟

سال 1365 از ایران خارج شدم و به آلمان مهاجرت کردم و ماندگار شدم و آثارم را از بامداد تا لولیان همه آنجا خلق شده ولی هیچ گاه ارتباط خود را با ایران قطع نکردم.

در حال حاضر چرا به ایران سفر کردید؟

من 2 هفته در ایران اقامت خواهم داشت همراه با گروه دستان - و مشغول اماده کردن پروژه جدیدمان هستیم همراه با همایون شجریان در ضمن کاری را اماده کردم که نیمی از ان را سال قبل در ایران ضبط کردم به نام: به نام گل سرخ که کل اشعار از شفیعی کدکنی است به همراه گروه دستان با صدای سالار عقیلی.

می خواهیم آثار شما را مروری کنیم:

بامداد همراه گروه عارف 1369 با صدای بیژن کامکار

بوی نوروز گروه دستان 1371 با صدای ایرج بسطامی

نوای دریا 1373 تک نوازی سه تار

ساز نو آواز نو گروه دستان با صدای شهرام ناظری

سه نوازی 1378

مجموعه حنایی سال 2000 میلادی گروه دستان

ضرب تار دو نوازی با بهنام سامانی 2001

شوریده گروه دستان 2002

گل بهشت گروه دستان 2004

ماه عروس گروه دستان با صدای صدیق تعریف

لولیان گروه دستان با صدای شهرام ناظری

کمی در باره ی مجموعه بامداد و قطعه ونوشه که پخش خواهد شد توضیح دهید؟

بنده علاقه ی خاصی به موسیقی ارکسترال دارم به کار تنظیم شده و فکر شده و معتقدم که موسیقی باید این مشخصه را داشته باشد.

همیشه دوست داشتم یک کار برای سه تار و ارکستر و یک کار برای تار و ارکستر بنویسم.

که در اول راه اهنگ سازی این کار را انجام دادم – روی یک ملودی مازندرانی کار شد و به توصیه یک دوست خوب که از شاگردان من بود گفتم شما یک اسم برای این قطعه بگذار و ان هم نام ونوشه را انتخاب کرد که به معنی بنفشه کوهی می باشد.

پایان قسمت اول


شعار انتخاباتی یا سو استفاده از شعر و موسیقی

سه شنبه 28 اسفند 1386


هشتمین دوره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی روز جمعه 24 اسفند 1386 در ایران برگزار شد.

کاندید های این دوره از انتخابات از هفته ها پیش تبلیغات خود را آغاز کرده بودند و از طریق پلاکارت – پوستر- وبلاگ- ارسال پیام کوتاه تلفن همراه – هویت و اهداف سیاسی خود را به اطلاع عموم رساندند.

در یکی از خیابان ها زیر عکس یک کاندید این شعر نوشته شده بود:

همراه شو عزیز

تنها نمانده درد

کین درد مشترک

هرگز جدا جدا

درمان نمیشود

این شعر که از سروده های پرویز مشکاتیان است ( که البته خود او نزدیک به 30 سال این مسئله را پنهان کرده بود و در همان دوران هم این شعر را با نام مستعار منتشر کرد ) با اهنگ خود او و با صدای محمد رضا شجریان توسط گروه چاووش اوایل انقلاب منتشر گردید.

این قطعه برای تمام ملت ایران آشناست – این ملودی حماسی با نوازندگی پر انرژی چاووشیان

در هر دورانی که به گوش هر ایرانی برسد او را وادار به وطن پرستی خواهد کرد.

در این جا روی صحبت من با ان دسته از سو استفاده گران است که این شعر را در زیر عکس خود جای داده اند:

شما می دانید اگر بخواهید پیرو واژه های این شعر باشید چه مسوولیت بزرگی را قبول کرده اید؟

یکی از مفاد مقررات انتخابات که توسط دولت برای کاندید های نمایندگی مجلس تنظیم شده بود امین بودن و داشتن صداقت است.

آیا صداقت فقط به این ختم می شود که به مردم وعده و وعید ندهیم؟

بعد از این که به عنوان نماینده ی مجلس برگزیده شدیم خیابان ها را برای مردم آسفالت کنیم؟

پل های هوایی بهتری بسازیم؟

تعداد بن های کارمندان و کارگران را افزایش دهیم؟

شما که این شعر را ربودید و به صورت شعار استفاده کردید - باید خدمت شما عرض شود ان زمان که این شعر و ملودی سروده – ساخته – نواخته و خوانده شد هدف چند ملیون ایرانی را برای زندگی بیان کرد – برای واژه واژه ی این شعر خون ریخته شد – اشک مادر های فرزند مرده – اشک فرزندان یتیم شده – اشک همسران بی همسر شده در رگ این شعر و ملودی جاریست.

اگر این شعر راهگشای شما برای نشستن به روی صندلی های مجلس است – برای ملت ایران هدف و ارمان آن ها را به همراه دارد.

چاووشیان- ان زمان با ملودی های خود شعار ندادند – با ملت صحبت کردند – هم وطن خود را عزیز نامیدند – گفتند با ما همراه شو – گفتند ما با هم هستیم – گفتند ایران یک خانواده است – درد تو درد ما هم هست – جدایی حرام است و با هم بودن است که عشق و حماسه می افریند حماسه یی در راه آبادانی ایران زمین.

گفتند ما با هم فرقی نداریم – ای نانوا تو نان بپز و به نجارت بده – ای نجار تو نردبان ترقی ملتت را بساز – ای رفتگر تو کوچه های وطن را برای عزیزت گلگون کن – ای راننده چه محبتی از این بالا تر که ناموسمان را سلامت راهی کار و منزل کنی؟ - ای طبیب- دل مادر غم زده مرحمی تجویز کن......

دوست ارجمندی که شعر کاملی را ناقص می کنی و چند بیت ان را به عنوان شعار تبلیغاتی خود انتخاب کردی لطفا تیشه به ریشه ی فرهنگ این مملکت نزن.

می دانی زمانی این قطعه ساخته و نواخته شد که ساز نوازندگان ان را بر سرشان می شکستند؟

ولی آن ها برای شاد کردن دل میهنشان و این که وطنشان بداند چند ملیون حامی دارد این مشقت را به جان و دل خریدند.

من واقعا صادقانه از قوه قضاییه و وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی تقاضا دارم که هر چه زود تر دادسرای ویژه ی هنر – به ویژه موسیقی را تاسیس نمایند تا به این بی حرمتی ها رسیدگی شود.

شعری را بر می دارند – چند بیت ان را انتخاب می کنند – ان را به صورت شعار تبلیغاتی خود در می اورند – بدون ذکر نام شاعر – بدون اجازه گرفتن از شاعر و بدون هیچ دلیل قانع کننده ای.

هدف از انتخاب نماینده اصلاح ضربه های گذشته همراه با اصولی مدون شده است که ستون های میهن پایدار تر شود نه ضربه زدن به هنر و هنرمند.





لینک مطلب: www.artmusic.ir/news/show.asp?id=16439

مواظب باشیم بر زمین نکوبیمش


شنبه 19 آبان 1386

ما ایرانی ها عادت داریم وقتی یک هم وطن در نقطه ای از جهان موفقیتی کسب می کند با تمام وجود خوشحال می شویم انگار یکی از اعضا خانواده خود این پله ترقی را طی نموده است.

حال شهرام ناظری به عنوان یک خواننده ایرانی صاحب سبک که سالیان سال است در این عرصه مشغول فعالیت است و در اکثر مواقع پیشرو بوده و موفقیت امروز وی ثمره ی همین پیشروی اوست موفق به دریافت بالا ترین نشان فرهنگی هنری فرانسه ( لوژیون دونور) و کسب دکتری افتخاری شده است.

همچنین لقب پاواروتی شرق ( که البته خود او با تواضع بیان کرده که من در این حد نیستم و همیشه مردم هنر دوست مملکتم مرا حمایت کرده اند) به او داده شد.

در داخل کشور هم مقالات مختلفی در این باره نوشته و انتشار یافته است و همه به نوعی ابراز خوشحالی خود را بیان کرده و از او به عنوان یک هم وطن تقدیر کرده اند.

همچنین چند روز قبل کلید شهر خوی به شهرام ناظری تقدیم شد.

و چند هفته پیش صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران همکاری خود را با شهرام ناظری آغاز نمود و...... با نگاهی کوتاه به این نتیجه می رسیم که جایگاه شهرام ناظری در موسیقی ایران ارتقا یافته که این مسئله فی نفسه بسیار خوب و سازنده است اما همیشه و همه جا و در تمام عرصه ها تشویق های ما به طور مقطعی بوده – یک شخص موفقیتی کسب می کند – او را بالا می بریم – تمام ضعف های او را نادیده می گیریم و او را سنبل تمام خوبی ها – تمام استعدادها – تمام زیبایی ها – تمام تکنیک ها قرار داده و دیگران را تشویق می کنیم که راه او را در پیش گیرند تا همیشه کپی برابر اصل او را داشته باشیم !!

و مدتی بعد......

با یک اتفاق کوچک ناگهان .... چنان او را به زمین می کوبیم و از او انتقاد می کنیم که انگار نه انگار این فرد همانی است که ما او را تشویق می کردیم و با او عکس یادگاری می گرفتیم و برای مصاحبه با او از هفته ها قبل منتظر وقت بودیم .

لحظه ای فکر نمی کنیم که او هم انسان است و جایزال خطا. لحظه ای فکر نمی کنیم که شاید خود او دوست نداشته باشد این قدر بالا رود که حالا چنین زمینش بزنند.

در موقع کسب موفقیت - ساعت ها با او مصاحبه می کنیم ولی بعد حتی لحظه ای به او فرصت نمی دهیم تا توضیحی در رابطه با شرایط کنونی دهد و فرد را انگشت نما ی خاص و عام می کنیم .

و اگر بعدا متوجه شویم که او گناه کار نبوده شروع به عذر خواهی می کنیم – سعی در این داریم که دوباره او را به جایگاه قبل باز گردانیم بلکه جبران دل شکستگی او شود اما این کار فایده ای دارد؟

این مطالب بیان نشد تا خدایی ناکرده بگوییم آقای ناظری انسان خطا کاریست و یا قرار است جرمی مرتکب شود یا موزیسین های ما و خبر نگاران همه دیدی منفی دارند. اگر صادقانه این موضوع را بررسی کنیم شاهد خواهیم بود که چنین کرده ایم و چه به سر فرد مقابل آورده ایم. شاید این حرف ها – حرف های خود شهرام ناظری هم باشد که به او فرصت بیان آن داده نشده.

جمله ای وجود دارد که می گویند: پیش گیری بهتر از درمان است. این جمله در تمام موارد زندگی ما کار ساز است .

بهترین عملکرد رعایت تعادل است. و تعادل پدر فرهنگ و پیشرفت ماست.

نتیجه رعایت تعادل : اخلاق مندی و احترام در تمام زمینه هاست.

همه ی ما آرزو کنیم که تمام زحمت کشان همیشه پیروز و افتخار آفرین باشند و به ان ها ثابت کنیم که همیشه حامی صادق آن ها خواهیم بود.

لینک مطلب: www.artmusic.ir/news/show.asp?id=15240

۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

درد و دلی با منوچهر صهبائی



نامه ی اعتراض منوچهر صهبائی به پیمان سلطانی باز هم سر و صدا به پا کرد نمی دانم چرا اصلا این سخنان به میان آمدو در ابتدای سال نو باعث ناراحتی این دو نفر و جامعه ی موسیقی شد؟

اما به عنوان جوانی که در این مملکت کار موسیقی می کند لازم است چند خطی با آقای منوچهر صهبائی درد و دل کنم.

استاد گران قدر:

شما عمر خود را وقف موسیقی کرده اید و سال های سال رهبری ارکستر های مختلف دنیا را بر عهده داشتید .

اگر من به جای شما بودم افتخار می کردم که اولین سرود ملی ایران را ارکستر ملل اجرا کرده حتی اگر اظهارات شما درست باشد به چند دلیل:

1) به جرات می توانم بگویم ارکستر ملل از معدود ارکسترهای ایران است که تمام نوازندگان و خوانندگان ان جوان هستند.

2) ارکستر ملل اولین ارکستری بود که نوازندگان خود رابدون باند بازی و مافیای موسیقی انتخاب کرد.

تمام نوازندگان با گرفتن تست وارد ارکستر شدند و نکته ی جالب این است که جناب اقای پیمان سلطانی اگر می دیدند نوازنده ئی ضعیف می نوازد ان را در امتحان مردود نمی کردند نت را به او می دادند و می گفتند در ارکستر بنوازد و خود نوازنده وقتی متوجه می شد ضعیف می نوازد در قسمت تنفس تمرین به منزل باز می گشت . مطمئن هستم این کار را کمتر رهبر ارکستری در دنیا انجام می دهد – همه ی رهبران دوست دارند بهترین نوازندگان در کنار ان ها باشد و بدون درد سر به رهبری بپردازند ولی پیمان سلطانی ایستادگی کرد و با جوان ها ماند باز به چند دلیل:

الف) خود او جوان است

ب) خود او نوازنده ی حرفه ایست و سال ها ساز نواخته و تدریس کرده پس درد جوان ها را خوب می داند.

3) کسانی با این ارکستر همکاری داشته اند که با هر ارکستری همکاری نمی کنند و هرجایی ساز نمی زند و اهنگ نمی نویسند کسانی مثل بهمن رجبی و سیاوش بیضائی و باز کسانی به تماشای این ارکستر امده اند که به تماشای هر کنسرتی نمی رودند کسانی مانند محمود دولت ابادی و.....

نمی دانم چرا از روز ازل همه با این ارکستر مخالفت داشتند و دارند؟

من نمی دانم شما نگران اولین سرود ملی ایران هستید یا نگران شهرت خود که چرا کسی جوان تر – ارکستری جوان را رهبری کرد و این قطعه به دل ایران نشست.

اگر نگران خود و شهرت خود هستید که هیچ - اما اگر نگران اولین سرود ملی ایران هستید پس حتما و نا خود اگاه نگران موسیقی ایران هم هستید

اگر نگران موسیقی ایران هستید چند سوال از شما دارم:

چرا درست زمانی که ایران به موسیقیدان احتیاج داشت شما در جمع موسیقیدانان تشریف نداشتید و در یکی از بهترین کشورهای دنیا ارام مشغول رهبری بودید؟

چرا وقتی در ایران آنسامبل زهی نوبان تاسیس گردید و از شما تقاضا کردند روی سکوی رهبری بایستید فرزند خود را به عنوان سولیست انتخاب کردید؟ در صورتی که می دانید در ایران جوان های موزیسین بسیار عالی وجود دارند که می توانستند در جایگاه سولیست بایستند.این در این صورت است که سالانه چند صد نفر از دانشگاه های موسیقی ایران با مدرک نوازندگی فارغ التحصیل می شوند و اغلب ان ها دل سرد موسیقی را رها کرده و به سراغ کار دیگری می روند.



وقتی صحبت از ارکستر ملل می کنید فقط پای رهبر این ارکستر در میان نیست بلکه پای نوازندگان و خوانندگان ان هم در میان است اگر ادعای شما درست نباشد شما به حقوق 70 نوازنده تجاوز کرده اید چرا که این قطعه توسط رهبری پیمان سلطانی و نوازندگی 70 نوازنده جوان به گوش ملت ایرا ن می رسد.

و باز اگر نگران موسیقی ایران هستید چرا فقط روی این قطعه حساس هستید؟ مثلا ارکستر ملل قطعه ای از عارف قزوینی را با سلوی تنبک بهمن رجبی به اجرا در اورد که سولیست این قطعه چون صحبت از خون جوانان ایران بود با پوتین سربازی به روی سن امد و هنگام نواختن 3000 نفر شاهد بودند که به حرمت ایران بغض گلویش را می فشرد.

فکر می کردیم وقتی به وطن باز می گردید از بودن چنین ارکستری در ایران آن هم در این شرایط سخت لذت خواهید برد – ارکستری که خواسته اش نو اوری و حفظ ارزش های موسیقائی است.
با تشکر از شما

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

گفت و گوی اینترنتی آرپژخیاط تیموریان با دکتر مسعود عطایی شاعر – قصه نویس – اهنگ ساز


با سلام و خسته نباشید خدمت شما :
آقای دکتر عطایی لطفا یک شرح حال کامل از خودتان برای ما باز گو کنید؟

من مسعود عطایی هستم در پانزدهم فروردین 1322 در شهر ورامین متولد شدم. از همان خردسالی عاشق شعر و موسیقی و داستان بودم به گونه ای که قبل از گرفتن دیپلم از دبیرستان دارالفنون تهران قصه می نوشتم – شعر می گفتم و شناختی قوی از دستگاه ها و گوشه های موسیقی داشتم .

در اوریل 1962 میلادی برای تحصیل پزشکی به آلمان امدم و هم اکنون به عنوان پزشک متخصص زنان در مطب ام مشغول کار هستم.

گزیده ی داستان های کوتاهم به زبان المانی به نام پسرک ورامینی در دسامبر 1990 منتشر شد و با استقبال محافل ادبی آلمان مواجه گردید

اولین مجموعه اشعارم به زبان فارسی ( چکامه های غربت ) در سال 1373 خورشیدی منتشر شد.

دومین مجموعه داستان های کوتاه به زبان آلمانی با نام بر بال های خیال در سال 1995 در نمایشگاه بین المللی فرانکفورت معرفی گردید .

نوول بیراهه های هوس به زبان المانی در سال 2005 به بازار امد.

تا به حال بیش از 50 ترانه و تصنیف ساخته ام و افتخار می کنم استادانی چون جواد معروفی – معینی کرمانشاهی تنظیم و ترانه سرائی بعضی از اهنگ های من را پذیرا شدند.

اولین کاست موسیقی من در سال 1994 با صدای خانم سروش ایزدی با نام ایران زمین من

دومین دیسک موسیقی حاوی هشت ترانه با صدای همین خواننده با نام نوای عشق در سال 1999 عرضه شد.

در سال 2000 میلادی اشعارم با نام شعله های پاییزی منتشر شد .

نشر اختران تهران در سال 1382 خورشیدی کتاب اوایی از اعماق منتشر کرد

و باز همین ناشر در سال 1385 کتاب بسیار سفر باید ... را به بازار عرضه کرد.

که کتاب اول در سال 1383 کاندیدای جایزه ادبی گلشیری شد.

در زمستان 2004 برگزیده های سروده هایم با نام فصل خاموشی انتشار یافت.

بهد از دیسک رد پای زندگی دیسک دلتنگی دومین سی دی بود از سوده هایم که آن ها را خودم دکلمه کردم.
جناب عطایی شما پزشک هستید ولی در عرصه موسیقی فعال ایا این دو رشته مختلف برای شما تناقض ذهنی ایجاد نمی کند؟

به هیچ وجه زیرا شغل پزشکی ( به ویژه در رشته ی تخصصی زنان ) نه تنها با جسم بلکه با احساسات و روان انسان ها سر و کار دارد و جان ماییه هر هنری ( به ویزه موسیقی ) روان و احساسات بشری ا ست .
شما هم در رشته شعر هم قصه نویسی و موسیقی مشغولید . هر کدام از این رشته ها در عرصه هنر برای خود تخصصی محسوب می شوند . چطور به این کار ها هم زمان رسیدگی می کنید؟

پاسخ شما را با یک بیت از حافظ می گویم:

عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ

قرآن زبر بخوانی در چهارده روایت

برای هر چیز که شما به ان وابسته و عاشق ان هستید بیشتر وقت می گذارید و به ان ارجعیت می دهید . من از ان زمان که به یاد دارم عاشق ادبیات و موسیقی بوده و هستم .

هنگامیکه در کلاس پنجم یا ششم ابتدایی بودم در تعطیلات تابستانی آن زمان که سه ماه طول می کشید همه ی همکلاسی های من به دنبال تفریح و بازی بودند من خودم را در یک اتاق کوچک حبس می کردم کتاب می خواندم – شعر می گفتم – و یک رادیوی کوچک مونس و همدم دائمی من بود که با دل و جان به ترانه هایی که از من پخش می شد گوش می سپردم با گذشت زمان این علاقه من بیشتر و بیشتر شده است.
با این عشقی که به ایران دارید چطور شد در خارج از کشور زندگی می کنید و در ان جا ماندگار شدید؟

حس کنجکاوی – شور و حال نو جوانی و رهایی از قید و بند های اجتماعی من را بر ان داشت – که ضد خواسته خانواده - برای تحصیل پزشکی از ایران به اروپا کوچ کنم و به مرور زمان به اداب و رسوم فرنگی ها عادت کردم . با انتخاب همسر المانی دارای دو فرزند شدم و مجموعه این شرایط و تحولات سیاسی در کشور خودم مرا به اجبار بر ان داشت که این همه سال در المان بمانم . ولی نیم قرن زیست در کشور بیگانه ذره ای از عشق من به ایران نکاسته و نخواهد کاست.
خود شما کدام یک از شاخه های فعالیتتان را حرفه ای تر می دانید؟ شعر – نویسندگی – موسیقی ؟

خود من نمی توانم به این پرسش شما پاسخ دهم – این قضاوت را باید به عهده ی خوانندگان و شنوندگان گذاشت.
چه رابطه ای میان هنر های شعر – قصه نویسی و موسیقی است ؟

به نظر من رابطه ای تنگاتنگ !

زبان شعر یا قصه یا نظم یا نثر – با هم خویشاوند هستند . به همین علت چه در گذشته و چه درحال بسیاری از رمان نویسان و به طور کل نویسندگان ( گاه تفننی – گاه حرفه ای ) شعر گفته و می گویند .

موسیقی ظریف ترین و زیبا ترین نوع بیان احساسات انسانی است - پس در خویشاوندی قصه و شعر نمی تواند هیچ شکی باشد.
آيا در عرصه نوازندگی هم فعالیت دارید؟


هیچ وقت – و در هیچ سازی استادی نداشتم. نواختن سنتور را خود اموز فرا گرفتم تا ان حد که بتوانم با کمکش اهنگ بسازم.
به کدام یک از دوره های موسیقی ایران ارزش بیشتری می دهید؟

حدودا در سال های 1330 تا 1350 خورشیدی ( البته به نظر من ) زیباترین – جاودانه ترین و ماندنی ترین آفرینش های هنری در زمینه ی موسیقی در این سال ها پدیدار شد .

استادانی چون وزیری – خالدی – صبا – خالدی – کسائی – مجد - ورزنده – تهرانی – تجویدی - بدیعی- شهناز – خرم و پرویز یاحقی باغبانان بی همتای گلزار موسیقی ایران بودند به ویزه در زمینه ی اهنگ سازی ساخته های محجوبی – مهدی خالدی - همایون خرم و پرویز یاحقی ماندگار و تکرار ناشدنی هستند.





نظر شما در مورد موسیقی ایرانی و تحول آن در برون مرز و درون مرز چیست؟

دید من در این زمینه بسیار منفی است . از سال 1357 تا امروز به استثنای چند اهنگ اثری ارزشمند و جاودانه ساخته نشده است.

در ایران اکثر اهنگ ها بی شور و حال – بی رمق و کمرنگ جلوه می کنند. و به خاطر نداشتن ترانه سرایانی چون رهی معیری – نواب صفا – تورج نگهبان – معینی کرمانشاهی –بیژن ترقی اشعار مولانا – سعدی و حافظ را به صورت ناشایسته در ملودی های یک نواختشان زور چپان می کنند و در خارج از کشور ( لوس انجلس ) ترانه های جلف و بی ارزش و مسخره تولید کرده و گوش جوان های ما را به این اثار مبتذل و غیر ایرانی عادت می دهند .

در حال حاضر من در رشته ی اهنگ سازی به جز فرهاد فخرالدینی و پرویز مشکاتیان کس دیگری را نمی شناسم .

ایا در اینده نزدیک اثری برای عرضه کردن دارید؟
بله تا عید نوروز سومین سی دی موسیقی من با نام اتش اشتیاق به بازار خواهد امد. این سی دی که شعر و اهنگ هایش از من است حاوی هشت ترانه می باشد که به شیوه ی نوستالژیک ساخته شده اند.
آقای دکتر ممکن است برای خوانندگان یکی از شهر های خود را انتخاب کنید ؟

بله – با کمال میل چون سخن از موسیقی است مناسب می دانم شعر تازه ای که به مناسبت سال روز در گذشت استاد پرویز یاحقی سروده ام به شما تقدیم کنم.

اعجاز

میان پنجه ی شیرین تو نهفته چه راز ؟که جان من شود افسون ،چو می نوازی سازتو خفته با پر و بالی شکسته در دل خاکزسحر ساز تو ، در آسمان کنم پروازهزار دام فکند ند در رهت دیوانتو را نبود به این حیله های هرزه نیازبه سینه، ساز فشردی و یک کمان در دستدوباره زنده شد آرش به لحظه ی اعجازاگر چه راه تو دشوار بود و پر آشوبولی تو پخته شدی از چنین نشیب و فرازصدای ساز تو شوریده است و کولی وارگهی چو سوز و گداز و گهی کرشمه و نازبه سوی کعبه عبادت کنند اهل طریقبه روی سنگ توسر می نهم به قصد نمازدر آن زمان که رسد ذوق دیگران پایانشکوه ِ گوهر ِ ، پرویز ، می شود آغاز .

مسعود عطائی 2/2 / 2008

چون امکانات فنی ما محدود است و متاسفانه نمی توانیم اهنگی را برای دانلود دوستان روی سایت بگذاریم امکان دارد ادرس وب سایت خود را برای خوانندگان بگویید تا از طریق سایت شما بتوانند به اهنگ های شما دست پیدا کنند و با شما در ارتباط باشند؟

بله – حتما :


www.massoud-atai.com



آقای دکتر عطایی از این که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید از شما تشکر می کنم.

نقدي بر خواننده سالاري در ایران


يكشنبه 15 آبان 1384


سایت را نگاه می کردم – چشمم به تیتری خورد که روزهای اجرای ارکستر ملی را در ماه آینده مشخص کرده بود – روی آن کلیک کردم و صفحه ای جدید با توضیحات در مورد این ارکستر روبرویم نمایان گردید: این گونه شروع شده بود: سینا سرلک ارکستر ملی را در آذر ماه امسال همراهی خواهد نمود.

ناگهان برای من سوالی پیش آمد چرا اول اسم خواننده ؟ مگر خون خواننده از نوازنده و آهنگساز رنگین تر است که ارکستر ملی یک مملکت با اسم خواننده آن باید مطرح شود؟ مگر هنر استعداد و ذوقی ا لهی نیست که در وجود هنرمند قرار گرفته؟ پس در هنر والای موسیقی چه فرقی می توان بین خواننده- آهنگساز – نوازنده – رهبر ارکستر – شاعر گذاشت ؟ آیا در وجه درونی کار اینها برترییتی نسبت به هم دارند؟ مگر کار گروهی نیست و همه به یک میزان زحمت نمی کشند؟ و همه راس ساعت مقرر سر تمرین حاضر نشده اند؟ و همه به قدر کافی قطعات را تمرین نکرده اند؟ پس چرا اسم یک ارکستر باید با نام خواننده آن مطرح شود؟ مشکل عمده ای که موسیقی ایران با آن مواجه است خواننده سالاریست. چه در موزیک سنتی چه پاپ و چه راک. این امر باعث شده که مردم فقط خواننده را می بینند و فقط خواننده برایشان مهم است که البته رسانه های گروهی هم بی تقصیر نیستند نمونه اش صدا و سیما در مراسم شادمانی رسمی کشور – یک خواننده را صدا می زنند که یک cd همراه خود اورده کارگردان لطف می کند سی دی ئی را پخش می کند و خواننده هم با کت و شلوار شیک شروع به خواندن می کند چند وقت بعد آلبوم کار بیرون می آید – عکس خواننده با ژست های مختلف در روی جلد و داخل قرار گرفته و اسم آهنگساز در پایین آن کوچک نوشته شده و مردم هم ......

این که از وضع رسانه های گروهی مملکت و این هم وضع کنسرت رسمی این کشور پس تکلیف چیست؟

در این کشور اگر ارکستری در حد عالی باشد ولی خواننده آن مشهور نباشد سالن پر نخواهد شد و کاست و سی دی ان هم فروش نخواهد کرد ولی اگر ارکستری متوسط یا حتی آماتور باشد ولی خواننده آن مشهور باشد تمام بلیت های آن پیش فروش می شود و مردم پشت درب های سالن خواهند ماند. کجای این کار عدالت است؟ مگر یکی از رسالات هنر و هنرمند کمک کردن به برقراری عدالت فرهنگی در جامعه نیست؟ مگر هنرمند نه باید غم خوار جامعه باشد و به پیش رفت فرهنگ آن کمک کند؟ پس چه شد؟ این جملات فقط برای سیاه کردن برگ های سفید کتاب ها به کار می رود؟ این ظلم است. چرا در کشورهای اروپایی برای تک نوازی یک ساز مثلا ویولن منوهین یا تکنوازی گیتار سگوویا یا پاكو د لوسيا – سالن ها حتی بیش از ظرفیت خود پر می شوند؟ فقط برای نوازندگی یک نفر نه هیچ کس دیگر ولی در ایران تا خواننده ای وجود نداشته باشد و مطرح هم نباشد ...... ؟؟؟؟؟

به کارهای ارکستری نگاهی می اندازیم یا حتی ارکسترهای مدرن تر مثلا ارکستر یانی ؟ مگر تمام قطعاتی که آن ها اجرا می کنند خواننده دارد؟ پس چرا در تمام دنیا از موسیقی او استقبال می شود؟ چرا ارکستر ملی ایران یا هر ارکستر دیگر این مملکت باید با نام خوانندگان مختلف خبر اجرای خود را به گوش مردم برساند ان هم در اولین سطر شروع خبر و اولین واژه های جمله. اگر ارکستر ها توانایی اجرایی و جذب مخاطب را بدون مطرح کردن نام خواننده ندارند پس چرا کار می کنند و به قول معروف عکس مار را به جای خود مار به مردم نشان می دهند؟ چرا نوازندگان چیره دست ما همیشه باید ناشناخته تر از خواننده باقی بمانند؟ در صورتی که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی اجرا نمی شود چه در کشورهای غربی و پیشرفته و چه کشورهای ديگر. نمونه اش کشور هندوستان. زمینهای سرباز و خالی را برای اجرای کنسرت های خود کرایه می کنند چون سالن با ظرفیت های بالا ندارند چرا؟ چون فلان نوازنده تک نوازی دارد و مردم از تمام شهرهای مختلف به دیدن آن کنسرت می آیند. آهنگ ساز – خواننده- شاعر – رهبر ارکستر همه و همه حلقاتی به هم پیوسته هستند که تشکیل زنجیری به نام هنر موسیقی را می دهند که نشان گر فرهنگ و شخصیت یک مملکت است.

خواننده و آواز هم یکی از آن حلقات است که حق بزرگی بر گردن موسیقی ما دارد و این را نه باید نا دیده گرفت و اگر هم روزی نا دیده گرفته شود به قولی نمک خوردن و نمکدان شکستن است ولی از نظر مقام و منزلت همه مساوی هستند همان طور که ساز و نوازنده ی آن به گردن موسیقی ما حق بزرگی دارد. خدا را شاهد می گیرم که من هیچ خصومتی با خواننده و آواز ندارم و به هر دوی آن ها هم به عنوان یک موزسیین این مملکت و هم به عنوان شنونده احترام می گذارم ولی از مواردی که اشاره شد نه باید به سادگی گذشت چون باعث لطمه خوردن به هنر موسیقی این مرزبوم می شود و مطمئنا هیچ هنرمند با وجدانی راضی به لطمه خوردن هنر مملکتس نیست. امیدوارم اگر جناب آقای سینا سرلک و بقیه خوانند گان کشور این مقاله را مطالعه می کنند از دست من رنجیده خاطر نشوند به این دلیل که تمام مطالب عنوان شده بی قصد و غرض نوشته شده و آن ها را با بزگواری خویش درک نمایند. با تشکر

www.artmusic.ir/news/show.asp?id=6152

آموزشگاه های موسیقی و شرکت های NET WORK ( پول ساز)


سه شنبه 09 خرداد 1385

استاد وارد کلاس می شود و هنر جو را صدا می زند – او را برای تحویل گرفتن درس قبلی و تدریس درس جدید به کلاس دعوت می کند:

استاد: خب – درست از کجا تا کجا بود؟

هنر جو: از این جا تا این جا .

استاد: شروع به نواختن کن تا ببینم اشکالی داری یا نه؟

هنرجو: می نوازد و اتمام درس .

استاد: آفرین خوب بود – این درس جدید این هفته ی توست – خوب تمرینش کن – استعداد داری.

هنر جو: چشم .

استاد: درس جدید را می نوازد و توضیحات لازم را می دهد.

هنر جو: آماده ی رفتن می شود و سازش را در داخل جعبه مخصوص قرار می دهد.

استاد: راستی شغلت چیه؟

هنر جو: دانش جو .

استاد: دوست داری پول دار شی؟

هنرجو: خب استاد کی از پول دار شدن بدش می یاد ؟

استاد: پس بشین کارت دارم.

هنرجو با خنده: استاد می خواین کلید بانک مرکزی را بهم بدین؟

استاد با پوز خند: آره جانم – تو بشین تا بگم.

هنر جو: چشم استاد.

استاد: ببین این کاتالوگ های شرکتی ست که تو را با آسان ترین راه به تو کمک میکنه تا پول دار شی البته حق خودش رو هم می گیره عاشق چشم و ابروت نیستا. این شرکت از حمایت کنندگان مردمه و یکی از مبارزان با فقر در اجتماع .

هنرجو: خب استاد چه جوری کمک می کنه تا پول دار شیم؟

استاد: آهان ! تو ...... مبلغ پول می یاری – از محصولات این شرکت خرید می کنی و پول به و تو می ری ..... نفر را می یاری که زیر شاخت بشن .....

شخص سومی از راه می رسد:

شخص سوم: درب کلاس را چند بار به نشان گرفتن اجازه و وارد شدن به کلاس آهسته می کوبد.

استاد: بفرمایید داخل.

شخص سوم: استاد سلام خسته نباشید ( گویا از هنر جویان استاد است )

استاد: به به – چه عجب ؟ چه خبرا؟ ؟

شخص سوم: استاد – لیست زیر شاخه هایم را آوردم – می خوان فردا بیان و با شما صحبت کنن تا از شرکت خرید کنن.

استاد: بریکلا – اگه همین جوری کار کنی تا چند ماه دیگه پژو 206 رو خریدی و با هم شمال رو زدیم تو رگ.

و هر دو می خندند.

استاد: فردا ساعت 11 صبح منزل ما برای صحبت خوبه؟

شخص سوم: عالیه –

استاد: پس تا فردا خداحافظ .

شخص سوم: خدا حافظ.

استاد: چرخی در کلاس می زند – از پنجره بیرون را نگاه می کند و سرش را می خاراند و می گویید : خب – کجا بودیم؟

هنر جو: زیر شاخه.....

استاد: آهان ! داشتم می گفتم – تو ... نفر زیر شاخه می یاری و اون ها هم .... نفر زیر شاخه برای خودشون می یارن و از خرید اون ها کلی پول نصیبت می شه. حالا فکر کن در روز به همین ترتیب چقد پول گیرت می یاد؟

هنر جو: آخه استاد به همین راحتی؟

استاد: به همین راحتی هم که نه – باید بیای آموزش ببینی تا بتونی مخاطب جمع کنی.

هنرجو: آها – پس باید زبون بازی کنم – نه استاد من نیستم.

استاد با حالت سرزنش و تعجب و کمی عصبانیت: زبون بازی کودومه؟ ارتباط بر قرار کردن مگه عیبه؟ می دونی ارتباط خوب بر قرار کردن در زندگی چقد تاثیر داره ؟ می دونی خوب صحبت کردن یعنی چی؟

هنر جو: ولی این پول حلال نیست.

استاد: دستت درد نکنه دیگه – شرکت به ثبت رسیده یعنی چی حلال نیست؟

هنرجو: قصد جسارت نداشتم نمی دونستم به ثبت رسیده .

هنر جو با حالت رودروایسی و خجالت با صدائی ضعیف: البته استاد حق با شماست چشم هر چی شما بگین.

استاد با خوشحالی و مهربانی: عزیزم من که بد تو رو نمی خوام. می دونی بعد از چند وقت از این راه روزی ... پول دریافت کنی یعنی چی؟

هنر جو: یعنی چی استاد؟

استاد: یعنی بشین زیر خونه زیر باد کولر شربت خنک بخور و با اعصاب راحت ساز بزن.

هنر جو: واقعا؟؟؟؟

استاد: بله – پس چی؟ همین خود من تا چند وقت پیش با این همه سابقه کار منتظر بودم یکی بیاد دست منو بگیره ببره یه کنسرتی – ظبطی – ولی الان دیگه نه – اصلا احتیاجی به کنسرت و ظبط ندارم – اگر هم این کار را انجام بدم فقط به خاطر تنوعه . اصلا همین ماشین را که پایین پارکه می بینی؟

هنرجو: نقره ای رنگه؟

استاد: بله

هنرجو: خیلی مدل بالا و قشنگه.

استاد:من این ماشین را از همین راه خریدم و گرنه اگر به ساز زدن بود که حالا دوچرخه هم نداشتم.

هنرجو: نه؟؟؟؟؟؟ از این راه این ماشین؟؟؟؟!!!!!

استاد: بله – پس چی – اصلا فردا بیا منزل ما چند نفر هم دارن می یان که در این رابطه با هم صحبت کنیم تو هم بیا تا بیشتر آشنا بشی.

هنرجو: چشم استاد پس تا فردا خدا نگهدار .

استاد با خنده: خدا حافظ به امید روزهای پر پول.

هنر جو فردا به منزل استاد می رود و همین صحبت ها دوباره مفصل تر و با تحریک بیشتر. هنر جو از استاد چند وقتی مهلت فکر کردن می گیرد و استاد هم به او انگیزه ی بیشتری می دهد و آن را راهی منزل می کند.

هنر جو چند وقت بعد وارد آموزشگاه موسیقی می شود:

منشی آموزشگاه: استاد امروز نیستند – شما که در جریان شغل جدید استاد هستید؟ اسشان برای پرزنت به شهرستان رفتند.

هنر جو با عصبانیت: پس چرا به من خبر ندادید تا این همه را ه را نیام؟

منشی آموزشگاه به چهره ای حق به جانب: خب من زنگ زدم موبایلتون در دسترس نبود.

هنر جو با عصبانیت خدا حافظی می کند و درب را محکم به هم می کوبد. این وضع تا چند وقت ادامه می یابد و بعد از مدتی از اموزشگاه به هنر جو تلفن می شود که دیگر به کلاس نیایید چون استاد موسیقی را رها کرده و به شغل جدید خود پرداخته.

و هنر جو ..........

آری – این وضع کنونی اکثر آموزشگاه های موسیقی ایران است .

کلاس های موسیقی بهترین مکان برای تبلیغ شرکت های NET WORK شده است .

دیگر اساتید به جای عشق و هنر به هنر جو پول دار شدن را می آموزند.

هنر جو به جای فرا گرفتن تکنیک های نوازندگی – تکنیک های پرزنت کردن دوستان خود را می آموزند.

آیا این همان فنون و روش تدریسی است که صبا و امثال صبا در کلاس خود به کار می بردند؟

یا این که استاد روح ا... خالقی صبح ها پرزنت می کردند و شب ها برای ارکستر قطعه می نوشتند؟

پس شاید با این وضع استاد پایور هم برای کسب مخاطب به جای برگزاری تور کنسرت – تور ایجاد مخاطب برای شرکت های NETWORK برگزار می کردند؟

چه کسی دل سوز این فاجعه است؟

و چه باید کرد؟



لینک مطلب: www.art music.ir/news/show.asp?id=8534