سه شنبه 09 خرداد 1385
استاد وارد کلاس می شود و هنر جو را صدا می زند – او را برای تحویل گرفتن درس قبلی و تدریس درس جدید به کلاس دعوت می کند:
استاد: خب – درست از کجا تا کجا بود؟
هنر جو: از این جا تا این جا .
استاد: شروع به نواختن کن تا ببینم اشکالی داری یا نه؟
هنرجو: می نوازد و اتمام درس .
استاد: آفرین خوب بود – این درس جدید این هفته ی توست – خوب تمرینش کن – استعداد داری.
هنر جو: چشم .
استاد: درس جدید را می نوازد و توضیحات لازم را می دهد.
هنر جو: آماده ی رفتن می شود و سازش را در داخل جعبه مخصوص قرار می دهد.
استاد: راستی شغلت چیه؟
هنر جو: دانش جو .
استاد: دوست داری پول دار شی؟
هنرجو: خب استاد کی از پول دار شدن بدش می یاد ؟
استاد: پس بشین کارت دارم.
هنرجو با خنده: استاد می خواین کلید بانک مرکزی را بهم بدین؟
استاد با پوز خند: آره جانم – تو بشین تا بگم.
هنر جو: چشم استاد.
استاد: ببین این کاتالوگ های شرکتی ست که تو را با آسان ترین راه به تو کمک میکنه تا پول دار شی البته حق خودش رو هم می گیره عاشق چشم و ابروت نیستا. این شرکت از حمایت کنندگان مردمه و یکی از مبارزان با فقر در اجتماع .
هنرجو: خب استاد چه جوری کمک می کنه تا پول دار شیم؟
استاد: آهان ! تو ...... مبلغ پول می یاری – از محصولات این شرکت خرید می کنی و پول به و تو می ری ..... نفر را می یاری که زیر شاخت بشن .....
شخص سومی از راه می رسد:
شخص سوم: درب کلاس را چند بار به نشان گرفتن اجازه و وارد شدن به کلاس آهسته می کوبد.
استاد: بفرمایید داخل.
شخص سوم: استاد سلام خسته نباشید ( گویا از هنر جویان استاد است )
استاد: به به – چه عجب ؟ چه خبرا؟ ؟
شخص سوم: استاد – لیست زیر شاخه هایم را آوردم – می خوان فردا بیان و با شما صحبت کنن تا از شرکت خرید کنن.
استاد: بریکلا – اگه همین جوری کار کنی تا چند ماه دیگه پژو 206 رو خریدی و با هم شمال رو زدیم تو رگ.
و هر دو می خندند.
استاد: فردا ساعت 11 صبح منزل ما برای صحبت خوبه؟
شخص سوم: عالیه –
استاد: پس تا فردا خداحافظ .
شخص سوم: خدا حافظ.
استاد: چرخی در کلاس می زند – از پنجره بیرون را نگاه می کند و سرش را می خاراند و می گویید : خب – کجا بودیم؟
هنر جو: زیر شاخه.....
استاد: آهان ! داشتم می گفتم – تو ... نفر زیر شاخه می یاری و اون ها هم .... نفر زیر شاخه برای خودشون می یارن و از خرید اون ها کلی پول نصیبت می شه. حالا فکر کن در روز به همین ترتیب چقد پول گیرت می یاد؟
هنر جو: آخه استاد به همین راحتی؟
استاد: به همین راحتی هم که نه – باید بیای آموزش ببینی تا بتونی مخاطب جمع کنی.
هنرجو: آها – پس باید زبون بازی کنم – نه استاد من نیستم.
استاد با حالت سرزنش و تعجب و کمی عصبانیت: زبون بازی کودومه؟ ارتباط بر قرار کردن مگه عیبه؟ می دونی ارتباط خوب بر قرار کردن در زندگی چقد تاثیر داره ؟ می دونی خوب صحبت کردن یعنی چی؟
هنر جو: ولی این پول حلال نیست.
استاد: دستت درد نکنه دیگه – شرکت به ثبت رسیده یعنی چی حلال نیست؟
هنرجو: قصد جسارت نداشتم نمی دونستم به ثبت رسیده .
هنر جو با حالت رودروایسی و خجالت با صدائی ضعیف: البته استاد حق با شماست چشم هر چی شما بگین.
استاد با خوشحالی و مهربانی: عزیزم من که بد تو رو نمی خوام. می دونی بعد از چند وقت از این راه روزی ... پول دریافت کنی یعنی چی؟
هنر جو: یعنی چی استاد؟
استاد: یعنی بشین زیر خونه زیر باد کولر شربت خنک بخور و با اعصاب راحت ساز بزن.
هنر جو: واقعا؟؟؟؟
استاد: بله – پس چی؟ همین خود من تا چند وقت پیش با این همه سابقه کار منتظر بودم یکی بیاد دست منو بگیره ببره یه کنسرتی – ظبطی – ولی الان دیگه نه – اصلا احتیاجی به کنسرت و ظبط ندارم – اگر هم این کار را انجام بدم فقط به خاطر تنوعه . اصلا همین ماشین را که پایین پارکه می بینی؟
هنرجو: نقره ای رنگه؟
استاد: بله
هنرجو: خیلی مدل بالا و قشنگه.
استاد:من این ماشین را از همین راه خریدم و گرنه اگر به ساز زدن بود که حالا دوچرخه هم نداشتم.
هنرجو: نه؟؟؟؟؟؟ از این راه این ماشین؟؟؟؟!!!!!
استاد: بله – پس چی – اصلا فردا بیا منزل ما چند نفر هم دارن می یان که در این رابطه با هم صحبت کنیم تو هم بیا تا بیشتر آشنا بشی.
هنرجو: چشم استاد پس تا فردا خدا نگهدار .
استاد با خنده: خدا حافظ به امید روزهای پر پول.
هنر جو فردا به منزل استاد می رود و همین صحبت ها دوباره مفصل تر و با تحریک بیشتر. هنر جو از استاد چند وقتی مهلت فکر کردن می گیرد و استاد هم به او انگیزه ی بیشتری می دهد و آن را راهی منزل می کند.
هنر جو چند وقت بعد وارد آموزشگاه موسیقی می شود:
منشی آموزشگاه: استاد امروز نیستند – شما که در جریان شغل جدید استاد هستید؟ اسشان برای پرزنت به شهرستان رفتند.
هنر جو با عصبانیت: پس چرا به من خبر ندادید تا این همه را ه را نیام؟
منشی آموزشگاه به چهره ای حق به جانب: خب من زنگ زدم موبایلتون در دسترس نبود.
هنر جو با عصبانیت خدا حافظی می کند و درب را محکم به هم می کوبد. این وضع تا چند وقت ادامه می یابد و بعد از مدتی از اموزشگاه به هنر جو تلفن می شود که دیگر به کلاس نیایید چون استاد موسیقی را رها کرده و به شغل جدید خود پرداخته.
و هنر جو ..........
آری – این وضع کنونی اکثر آموزشگاه های موسیقی ایران است .
کلاس های موسیقی بهترین مکان برای تبلیغ شرکت های NET WORK شده است .
دیگر اساتید به جای عشق و هنر به هنر جو پول دار شدن را می آموزند.
هنر جو به جای فرا گرفتن تکنیک های نوازندگی – تکنیک های پرزنت کردن دوستان خود را می آموزند.
آیا این همان فنون و روش تدریسی است که صبا و امثال صبا در کلاس خود به کار می بردند؟
یا این که استاد روح ا... خالقی صبح ها پرزنت می کردند و شب ها برای ارکستر قطعه می نوشتند؟
پس شاید با این وضع استاد پایور هم برای کسب مخاطب به جای برگزاری تور کنسرت – تور ایجاد مخاطب برای شرکت های NETWORK برگزار می کردند؟
چه کسی دل سوز این فاجعه است؟
و چه باید کرد؟
لینک مطلب: www.art music.ir/news/show.asp?id=8534